مقاله

حزب وفاق : نقد ذات
مقدمه
در ابتدا بايد از هفته نامه وزين عصر كارون كه در اين وانفساي سياسي، باب گفتگو را حول مطالبات قومي گشود، سپاسگزاري نمود .
صحبت از مطالبات قوميت ها و فعاليت هاي سياسي آنها و تشكلهايي كه به نوعي به مطالبات و خواسته هاي آنها مي پردازد، واقعاً اراده اي مي طلبد كه بسياري از مدعيان دمكراسي و معتقدين به تكثر گرايي (pluralism  )فاقد آن مي باشند .
فعالان سياسي قوميتها ـ لااقل در استان خوزستان ـ ارزش لازم را جهت ايجاد فضاي گفتگوي سالم و به دور از تهمت و تشنج نيز نداده اند . اميدوارم گزارش « از وفاق تا آفاق» انگيزه اي باشد تا بتوان براي شفاف كردن آراء ونظريات خود، چه در آن زمان كه تحت عنوان «حزب وفاق اسلامي » وچه اكنون كه حزب آفاق اسلامي (طيف دمكراتيك حزب وفاق اسلامي سابق ) از آن منشق گرديد، به نقد و بررسي تجربه دو طرف بپردازيم .
اميدواريم دوستان طيف سنتي برنامه آينده خود را اعلام و انتقادات خود را از تجربه مشترك ما و آنان بصورت مكتوب تقرير نمايند. از آنجايي كه احتمال مي داديم تقرير طيف سنتي به درازا  مي انجامد . از همان ابتداي انشقاق فعاليت خود را از سر گرفتيم،  هرچند كه متأسفانه فرصت كافي براي نقد تجربيات قبلي دست نداد . البته بر اين باوريم كه انتقاد از گذشته راهنماي آينده است، زيرا بدون نگاهي انتقادي به تاريخ سياسي خود نمي توان از عدم تكرار خطاهاي پيشين اطمينان حاصل كرد .
حزب وفاق : نقد ذات
دو نوع نگاه، درون حزب وفاق اسلامي وجود داشته، كه به نوع مطالبات قومي و ايجاد بستر و راه كاري مناسب براي طرح و پي گيري آنها مي پرداخت و پيوسته مورد مناقشه نيروها و كادر حزب بوده است .
علاوه بر اين دو ديدگاه، بعضي از دوستان ( طيف سنتي) بر اين عقيده بودند كه حزب وفاق  اسلامي ـ از آنجايي كه نمايندگي تمامي اعراب را پذيرفته است ـ مي بايست « گفتمان قومي discourse ethnic »را  نيز راهنماي عمل سياسي خود قرار مي داد، و به منظور حضور وهدايت مردم عرب، مطالبات قومي را در چهارچوب آن گفتمان تعريف وتفسير مي نمود، و چون اين حزب فقط از يك قوميت تشكيل يافته ، حزبي است قومي، كه مي بايست در چهارچوب گفتمان قومي فعاليت سياسي خود را در پيش گيرد.
لذا سؤالي را كه اين طيف بعد از اين نتيجه گيري سريع ، مطرح نمود آن بود كه، آيا حزب وفاق در راستاي ترسيم استراتژي آينده خود و با توجه به وضعيت سياسي كشور اولويت را بايد به پي گيري و طرح مطالبات قومي بدهد يا به تحقق دموكراسي «democracy » ؟
هر چند براي تعريف وتفسير هرگونه مطالبات سياسي مي بايست چهارچوب گفتماني بحث را مشخص وروشن ساخت، وبه فرض اينكه طرح « مطالبات قومي» هم در چهارچوب« گفتمان قومي» تناقضي تئوري ايجاد نمي كند، آيا وضعيت سياسي داخلي و گفتمان مسلط جهاني تناسبي با اينگونه طرحها در چهارچوب نظامهاي سياسي قائم دارد ؟ آيا مي توان در كشوري كه از حيث قومي متكثر {كثير المله plural nation ،جامعه چند قومي multi ethnic society }است گفتمان قومي را جهت پي گيري مطالبات قومي مطرح نمود؟ و آيا مي توان تحقق مطالبات قومي را در تقابل با دموكراسي دانست ؟
باتوجه به خاستگاه وفضاي رشد حزب وفاق اسلامي كه در فضاي اصلاحات تولد و توانايي فعاليت يافت، وبا علم به اينكه تفكر اصلاحي بر مبناي گفتمان دموكراسي ، حقوق شهروندي، حقوق بشر والتزام به قواعد بازي (اصول علم سياستpolitics) مي باشد ، طرح هر گونه مطالبات قومي بايد در فضاي گفتمان دموكراسي پي گيري شود تا مطالبات قومي تحقق يابد . البته ضرورتاً طرح اين قضيه به معناي به عقب انداختن حقوق قومي و سكوت از مطالبات قومي تا برقراري دموكراسي در كشور نيست و هرگز نمي توان بين اين دو موضوع (مطالبات قومي و دموكراسي) ارتباطي طولي در نظر گرفت، بلكه اين دو موضوع در عرض هم ولازم و ملزوم يكديگرند .
در نتيجه، دستگاه گفتماني ، كه مي توان در چهارچوب آن ـ با توجه به اوضاع حاضر ـ فعاليت سياسي را تعريف نمود،  مطالبات قومي را مطرح كرد و قدرت سياسي را مجبور به رعايت اصول فعاليت سياسي آن نمود، « گفتمان دموكراسي » و «حقوق بشر human  rights » مي باشد.
از سوئي ديگر ، نبايد مسئله تعريف ، طرح و پي گيري مطالبات قوميتها را به عنوان يك كشمكش  و اختلاف بين دو قوميت مطرح نمود ، چون طرح مسئله به اين شكل كمكي به حل آن نخواهد كرد. بايدگفت كه اين اختلاف در مورد «آزادي و دموكراسي» است تا بتوان اين مطالبات را در سطحي بالاتر مطرح كرد و پيوندي منطقي و پراگماتيك (pragmatic عملي) بين آنها و حقوق مدني ـ دموكراتيك عامه مردم ايران برقرار نمود .
طيف دموكراتيك سابق حزب وفاق اسلامي كه در حال حاضر حزب آفاق اسلامي است با حضور فعال و با خاستگاه گفتمان دموكراتيك و حقوق بشر وبه عنوان يك تشكل فعال به دنبال اهدافي چند، مي باشد كه مهتمرين آنها عبارت است از:
تغيير ذهنيتها
تغيير ذهنيتها در چند سطح شكل مي گيرد:
1-  در سطح نظام ونيروهاي سياسي كلان كشور، يعني اينكه يك اقليت قومي مي تواند به طور مسالمت آميز ودموكراتيك مطالبات خود را طرح و از آنها دفاع نمايد بدون اينكه تضادها را گسترش دهد .
2-  در سطح مردم و نخبگان سياسي عرب، مي توان با حضور فعال و پي گير در فضاي سياسي كشور و همسو با نيروهاي معتقد به حقوق قوميتها ، فعاليت خويش را ادامه داد و اين ذهنيت را ايجاد نمود كه نيروهايي يافت مي شوند( روشنفكراني مستقل از فعالين قوميتها ) كه حاضر به دفاع از مطالبات قوميتها باشند، مشروط بر اينكه فعالان سياسي قوميتها پيش قدم گردند ودر اين راستا حاضر به فعاليت و پرداخت هزينه باشند .
3-  سطح ديگر تغيير ذهنيت ، عامه مردم غير عرب در سطح استان وكشور، آگاه ساختن آنان به اين كه چهره مخدوش ارائه شده از هموطنان عرب ساخته و پرداخته عناصر و جريانهايي است كه « خويشتن Self  » خود را در نفي هويت      « ديگريother   » وبراساس « تضاد» و«حذف» او تعريف مي كنند .
اعتماد سازي
اعتماد سازي نيز در چند بُعد صورت مي گيرد :
متاسفانه ، كاست قدرتpower coste  در چند دهه اخير هميشه به قوميتها و فعالان آنها به چشم فرصت طلباني كه آماده جدا شدن از جغرافيايي سياسي كشور مي باشند، نگاه كرده است . در همين راستا ودر سوي مقابل آن پاره اي از نيروهاي سياسي قوميتها فضاي باز سياسي را برنامه اي از پيش تعيين شده جهت شناخته شدن نيروهاي فعال سياسي وبه دام انداختن آنها و نيز ترفندي براي پركردن شكاف دولت و ملت از جانب حكومت دانسته اند و معقتدند كه به هيچ قيمتي نبايد اين فرصت را به حكومت داد . اين عدم اعتماد در طول تاريخ سياسي معاصر كشور زمينه توسعه سياسي را از بين برده است .
لذا شايسته است كه هر دو طرف در راه تحقق « منافع ملي national interest » با يكديگر همكاري واعتماد لازم را به يكديگر داشته باشند. در اين  راستا نقش نـظام  چشمگيرتر است، زيرا با توجـه به امكانـات گسترده اش مي تواند از جو بدبيني موجود نسبت به فعالان سياسي بكاهد ودرراه فعال ساختن حوزه سياست گام هاي اساسي بردارد .
همچنين نيروهاي سياسي نيز با علم به اينكه صحنه سياست در كشورهايي چون ايران هميشه سست و لرزان بوده و گشايش هايي مرحله اي فضاي سياسي با كوچكترين تندروي عليه خود تبديل مي گردد ، مي بايست نيروي خود را جهت نهادينه كردن ( institute ) فعاليت سياسي و ايجابي صرف نمايند .
بعد ديگر اعتماد سازي بين گروههاي سياسي ومردم مي باشد . عدم اعتماد مردم نسبت به گروهها وتشكلهاي سياسي نيز ناشي از تعريف سلبي(منفي) است كه از  « سياست » شده به اين معنا كه سياست (نزد اغلب مردم ) چيزي جز دروغ وخدعه ونيرنگ نيست و فضايي براي ظهور عناصري   مي باشد كه از جهتي كارگزار حكومت بوده ، نه زبان حال مردم ، همچنان كه ادعا دارند، ونيز محلي براي سوء استفاده فرصت طلباني است كه آمده اند تا نان را به نرخ روز بخورند . البته اين عدم اعتماد بي جهت شكل نگرفته است و فرصت طلبان حوزه سياست بعد از انقلاب و با توجه به امكاني كه نظام توسط انتخابات گوناگون ـ علي رغم انتقادي كه به آن وارد است ـ مهيا نمود ، توانستند با دست گذاشتن بر دردهاي مردم و سردادن شعارهاي عجيب و غريب نه تنها اعتماد مردم را جلب ننمودند بلكه انتظارات را بيش از توان نظام سياسي وتوانامنديهاي خود بالا برده ودر   عميق تر كردن شكاف موجود بين مجموعه قدرت سياسي ـ كه خود نيز جزيي ازآن شده اند ـ و مجموعه مردم سهم بسزايي ايفا نمايند . همچنين بي اعتمادي به امر سياست چنان درميان مردم گسترش يافت كه حتي منتخبين مردم بعد از ورود به مراكز تصميم گيري و تصميم سازي انتخابي باتوجه به عملكرد ضعيف آنها و مشكلات ساختاري حوزه قدرت ، نه نماينده و مدافع حقوق مردم ، بلكه توجيه گر سياست نظام در برابر مردم و مدافع وضعيت موجود قلمداد شده اند . امري كه نشان دهنده عدم اعتماد فزآينده مردم به انتخابات و منتخبين شده است . در نتيجه ، تشكلهاي سياسي كه هدف خود را ورود به مراكز قدرت از طُرُق قانوني و با مشروعيت مردمي قرار داده اند، بايد تلاش نمايند تا با منطقي كردن مطالبات معوقه مردم وباز تعريف (redefine) آنها ، با توجه به واقعيات كنوني جامعه ايران و خلق فضاي گفتگوي مستمر وايجابي ميان نخبگان سياسي ومردم و گفتگوي انتقادي ميان خود و حوزه قدرت سعي در تلطيف فضا نموده؛ حساب خويش را از فرصت طلباني كه با زرنگي خود را در زمان نزديك به انتخابات به تشكلهاي سياسي نزديك مي كنند، جدا نمايند .
ظرفيت سازي
بايددر نظر داشت تمام فعاليت يك تشكل سياسي منحصر به شركت در انتخابات و ورود به مراكز قدرت نيست ، بلكه تنها قسمتي از كاركرد يك تشكل سياسي مي باشد .
متأسفانه در سالهاي اخير با عنايت به اقبال مردم و توجه فعالان سياسي به امر تحزب تشكلها و احزابي در كشور شكل گرفت كه مؤسسين آنها با سوء استفاده از ظرفيت حزبي، هدفي جز كسب قدرت نداشتند .
اين وضع به نوعي نيز در حزب وفاق اسلامي قابل مشاهده مي باشد به طوري كه ليدرهاي طيف سنتي (حزب وفاق ) معتقد بودند كه حزب وفاق سكوي پرتاب به سوي مجلس مي باشد ، وحتي براي كسب مجوز دائمي حزب تلاش بخصوصي نمي كردند وتنها وقتي به روزهاي انتخابات نزديك مي شديم، دوستان طيف سنتي كه مديريت حزب را در آن زمان در دست داشتند، به تكاپو مي افتادند، تا فقط مجوز شركت در انتخابات را به دست آورند  و بعد از انتخابات حزب را « فريز  freeze» نمايند .
اين امر يكي از مهمترين نكات اختلاف ميان طيف دموكراتيك (حزب آفاق ) و طيف سنتي بود .
حزب آفاق معتقد است، يك تشكل و حزب سياسي ظرفيتهاي بسياري را دارا مي باشد كه شركت در انتخابات يكي و تنها يكي از كاركردهاي آن مي باشد، تازه با توجه به مشكلات ساختاري نظام انتخاباتي كشور ـ نمونه آن انتخابات مجلس هفتم ـ و كم شدن اعتماد عامه به منتخبين بنا به دلايلي كه ذكر آنها رفت ، حزب آفاق اسلامي اولويت فعاليت آينده خود را به «فرهنگ سازي سياسي»،  «كادرسازي»،  « مطالعه در حوزه هاي سياسي ـ اجتماعي» و سعي در ايجاد « فضاي گفتگو وانتقاد » داده است .
هرچند اين اهداف با توجه به وضعيت سياسي كشور ممكن است بلند پروازانه تلقي گردند، ولي يك حزب سياسي مي بايست چشم انداز وراهنماي عمل فعاليت خود را نه فقط در آينده نزديك بلكه دربلند مدت نيز ترسيم نمايد، تا راه را گم نكرده و در هر هنگام كه بخواهد از آن اهداف عدول نمايد مورد انتقاد دلسوزان و عناصر سياسي صادق قرار بگيرد . به اميد تحقق آن اهداف.
www.arabistan.org  
27  – 7 – 2004
دفتر سياسي حزب آفاق اسلامي
 
[ بازگشت به صفحه اول ]  [ نسخه قابل چاپ ]  [ اين متن را با ايميل بفرستيد ]

turkmensahra.org