هفته گذشته طيف دموكراتيك انشعابي از
حزب وفاق اسلامي
با برگزاري مراسم بزرگداشت دكتر علي شريعتي در اهواز فعاليت رسمي حزب
جديد
« آفاق اسلامي »
را آغاز كردند. در اين مراسم محمد كيانوش راد، نماينده مردم اهواز در
مجلس ششم و رئيس جبهه مشاركت استان خوزستان به سخنراني پرداخت . چگونگي
زايش
آفاق
از دل
وفاق
موضوع گزارش تحليلي اين هفته عصر كارون است .
همزمان با آغاز برخي تحولات سياسي و اجتماعي در كشور جمعي از فعالان
سياسي ـ اجتماعي عرب خوزستان گرد هم آمدند تا با راه اندازي يك تشكل
فرهنگي و سياسي پي گير حقوق قومي مردم عرب شوند . هر چند گفته مي شد تا
پيش از انتخابات رياست جمهوري در سال 76، در فضاي محدود سياسي آن روز ،
نشست هاي
« لجنة الوفاق»
را به شكل خانگي برگزار مي كردند ، پايه گذاري
حزب وفاق
توسط افرادي مانند
كاظم مجدم ، فاضل عبيات ، عبدالكريم اهوازي ، ثامر كروشات و ابراهيم
عامري
، فعاليت هاي نه چندان تشكيلاتي « لجنة الوفاق» را كه بيشتر بر
محور فعاليت هاي فرهنگي دور مي زد، وارد فاز سياسي كرد. آنها سنگ بناي «
جرياني مدني »را گذاشتند، هر چند كه گذشت زمان نشان داد « وفاق» نيز
جرياني كلاسيك وبه لحاظ ساختاري و تئوريك از نوع سازمان هاي سنتي است .
وفاق : آغاز يك جريان
سردمداران وفاق اگر چه از لحاظ فكري وسياسي با جريان قومي چپ ماركسيستي ـ
لنينستي و مائويستي سال 58 قابل مقايسه نيستند وبرخي از آنها در مقابل
جريانات قومي آن سال، از شمار انقلابي هايي بودند كه در عين داشتن
مطالبات قومي، رفتارهاي خشونت آميز چپ گراها را تاييد نمي كردند ودر
سالهاي اخير بر حفظ وحدت ملي تاكيد كرده اند اما همه ي اين ها باعث نشده
است تا عده اي از منتقدان و مخالفان شان ، آنها را مروج ايدئولوژي قومي
ننامند. اين چنين است كه هنوز نگاه هاي امنيتي بر وفاق و فعاليت نخبگان
عرب سايه افكنده است .
وفاق را شايد بتوان تداوم جريان مركز ثقافه اسلامي دانست كه توسط دو تن
از مذهبي هاي داراي دغدغه هاي قومي در برابر چپ هاي قوم گرا سازمان يافت
. در آن زمان ابراهيم عامري و عبدالله سلامي ازموضعي انقلابي ، به
طرح حقوق و مطالبات مردم عرب پرداختند و اينك برخي تحليل ها ، اين دو را
پدرخوانده ي دو جريان سنتي و دموكراتيك عرب هاي خوزستان مي دانند .
* اما فلسفه ي ظهور وفاق در نيمه دهه ي هفتاد چه بود ؟
امروزه ، در ميان مؤسسان وفاق درباره ي فلسفه ي ظهور وفاق اختلاف وجود
دارد اما آنچه مهم مي نمايد اين است
كه وفاق زاييده ي فضاي باز سياسي حضور اصلاح طلبان در حاكميت
بوده است.
ابراهمي عامري
، رييس فراكسيون سنتي (حزب وفاق )، وفاق را حزبي مي داند كه براساس
تفكر قومي شكل نگرفته و تشكيل آن براساس احساس تبعيضي بوده است كه عرب ها
در منطقه احساس كردند ، براي رفع اين موضوع خواستار مشاركت در مديريت
جامعه شدند وهنگامي كه فضاي انتصابات بر آنان بسته شد در فضاي انتخابات
به مانور پرداختند .
اما
علي ساعدي
در راس فراكسيون دموكراتيك
برخلاف وي عقيده دارد:
حزب وفاق براساس مقابله با مقوله هاي تبعيض بنا نشده بلكه روند فعاليت
حزب وفاق و هر حزب ديگري با توجه به تلاش براي توسعه ي سياسي از راه
تقسيم قدرت، مقوله تبعيض را نيز در بر مي گيرد . اگر بناي يك حزب براساس
مبارزه با تبعيض باشد اين حزب مجبور به تعميق تضاد و ايجاد تبعيض ، براي
استمرار حيات خود است زيرا مشروعيت اش را از مقابله با تبعيض مي گيرد .
به عقيده ي او مبارزه با تبعيض يك واكنش است و هيچ حزبي براساس واكنش به
يك وضعيت بنا نمي شود حزب بر اساس انديشه، استراتژي و تاكتيك شكل مي گيرد
.
اختلاف ديدگاه دو طيف وفاق درباره ي فلسفه ي شكل گيري اين حزب ، نشان
دهنده ي اوج اختلافات فكري فعالان عرب در پي گيري حقوق قومي است . از يك
سو سنت گراها پي گيري حقوق قوميت ها و برجسته شدن هويت قومي
را در گروي برجسته كردن تضادهاي قومي
مي دانند، واز سوي
ديگر دموكراتها معتقدند كه با واقعيت بيني نسبت به فضاي سياسي و
اجتماعي جامعه و تلاش در جهت ايجاد و گسترش فضاي باز سياسي براي طرح
مطالبات دموكراتيك و قومي ، مي توان شرايط لازم را براي دفاع از حقوق
قومي فراهم كرد .
اختلاف بر سر استراتژي
پس از انتخابات دوم شوراي شهر ، زمزمه هاي مبني بر بروز اختلاف درميان
اعضاي شوراي مركزي تنها سازمان سياسي و قومي در خوزستان برسر زبان ها
افتاد تا اينكه با تشكيل فراكسيون دموكراتيك درون شوراي مركزي، ايجاد
انشعاب در حزب وفاق كليد خورد . جوان ترهاي وفاق را در طيف دموكراتيك
معتقدند كه نقش هژمونيك شخص دبيركل حزب يعني
جاسم شديدزاده
بربدنه از جمله عوامل اصلي ايجاد طيف دموكراتيك و سپس حزب آفاق بوده است،
اما جاسم شديدزاده نايب رييس فراكسيون سنتي وفاق اختلاف در چگونگي
تعامل با جريان اصلاحات را عامل اختلاف در حزب مي داند او مي گويد
: طيف رقيب به دنبال حل كردن وفاق در جريان اصلاحات بود اما ما با
اين ديدگاه مخالف ايم .
دموكرات ها معتقدند كه تنها در يك فضاي باز سياسي است كه مي توان به طرح
مطالبات قوميت ها پرداخت وبر اين اساس آنها عقيده دارند كه مي بايست قبل
از طرح مطالبات قومي ، تلاش شود تا فضاي سياسي كشور، فضايي آزاد و امن
باشد . به باور آن ها تقويت جريان اصلاحات فضاي مناسبي را براي دفاع از
حقوق مردم قوميت هاي مختلف ايجاد خواهدكرد . وبه همين دليل مي بايست حزب
وفاق با حفظ دغدغه هاي مطالبات قومي در وهله ي نخست تلاش كند تا به حمايت
از جريان اصلاحات با طي فرايندي زماني ، شرايط مناسبي براي فعاليت احزاب
كوچك و برزرگ فراهم شود . از اين رو اين طيف ، بارها تلاش كرده است تا
حزب وفاق كم ترين فاصله ها را با اصلاح طلبان داشته باشد واز جريان
اصلاحات حمايت كند .آنها براين باروند كه در فضاي چيرگي محافظه كاران نمي
توان امكان مناسبي براي شكل گيري و فعاليت احزاب محلي وقومي
يافت . زيرا جريان محافظه كار در طول مدت بيست سال حاكميت بي
چون و چراي خود ، هيچ گونه سرمايه گذاري بر سر طرح و اجراي مطالبات قومي
حتى در حد اعلام مواضع نكرده است .
برخي از مواضع محافظه كارانه ي جاسم شديدزاده و سكوت او در
برابر برخي از رويدادهاي سياسي در كشور بويژه عدم امضاي نامه ي معروف
135 نماينده ي مجلس نشان داد كه برخلاف ديدگاه هاي طيف دموكراتيك، گروه
ديگري كه به دليل موقعيت خود از قدرت بيشتري در حزب برخوردار بوده است به محافظه كاري دراتخاذ مواضع تمايل دارد
واين تاكتيكي است كه
دموكرات ها بروز آن را به منظور حفظ موقعيت سياسي، قشري گراهاي حزب و
امنيت سياسي شخصي شان مي دانند
. بر اين اساس آنها معتقدند كه
تحليل سنت گراها از رفتار جناح محافظه كار در برابر اين تاكتيك
اشتباه بوده و رد صلاحيت جاسم شديدزاده در انتخابات دوره ي هفتم را نشانه
ي عيني ظرفيت جناح محافظه كار در برابر طرح مطالبات قومي مي
دانند وباز هم تأكيد مي كنند، اگر جناح اصلاح طلب تضعيف شود ، ادامه ي
حيات سياسي نخبگان قوميت ها نيز با محدويت هاي جدي مواجه خواهد شد . از
اين رو وفاق مي بايست مرزبندي شفافي با جناح محافظه كار داشته
باشد .
در مقابل، طيف سنتي معتقد است كه دموكرات ها خواهان حل شدن وفاق در حزب
مشاركت وجبهه ي اصلاحات بودند و اين براي آنها كه اولويت اول شان طرح
مسايل قومي است، تحمل شدني نبود . آن ها تاكيد مي كنند كه احياي
فرهنگ قومي ـ محلي اولويت نخست جريانات سياسي اصلاح طلب نبود و اين
با فلسفه ي وجودي وفاق كه اولويت اول را به طرح مطالبات قومي مي داد، هم
خواني نداشت .
جاسم شديدزاده موضع طيف حاكم {طيف سنتي } بر وفاق را اينگونه بيان مي كند
« جبهه ي اصلاحات ، يك جريان كاملاً منسجم از نظر مباني فكري و سياسي
نيست و اصلاح طلبان حتي در تعيين استراتژي دچار تشتت آراء بوده اند .
جريان اصلاح طلب ، يك حزب و جرياني واحد نيست ، جبهه اي است كه يك سر آن
نهضت آزادي و سر ديگر آن مجمع روحانيون مبارز است . ما به عنوان جرياني
كه بناي آن بر دفاع از هويت فرهنگي ومشاركت فعال مردم عرب خوزستان
در اداره ي امور جامعه نهاده شد، نمي توانستيم قبول كنيم كه در اين
جبهه ذوب شويم زيرا آن را منافي اهداف از پيش تعيين شده ي وفاق مي
دانستيم. »
او مي گويد « هركدام از طيف هاي اصلاح طلب تعريف خاصي از مسايل مربوط به
قوميت ها در كشور داشته اند؛ برخي از آنها حقوق قوميتها را به رسميت نمي
شناسند، برخي اولويت سه و چهار را به طرح حقوق قوميت ها مي دهند وبرخي
از جريانات اصلاح طلب در چارچوب فكري خود ، جايگاهي براي قوميت ها قايل
نيستند مگر با تعريف خاص خودشان و معتقدند بايد چيزي به نام قوميت ها در
ايران نباشد»
شديدزاده ادامه مي دهد « وقتي مجلس ششم به عنوان نماد جريان اصلاح طلبي و
نهادي دموكراتيك به عملياتي شدن اصل 15 قانون اساسي راي ندهد ،
بايد تا آخر خط را خواند. ما بايد سرنوشت فرهنگي و سياسي خودمان را از
جريان اصلاح طلب كه خاستگاهي غير از خاستگاه قوميت هاي ايراني دارد ،
تفكيك كنيم. »
عبدالله سلامي
كه از او به عنوان يكي از تئوريسين هاي طيف دموكراتيك وفاق و حزب جديد
آفاق نام برده مي شود، در پاسخ به مواضع سنت گراها مي گويد :«ارزيابي
سياسي از وضعيت يك حزب محلي كوچك كه متهم به گرايش هاي ناسيوناليستي است، در يك جامعه ي تحزب گرا تحمل شدني خواهد بود اما چنانچه جامعه
ظرفيت كافي نسبت به پذيرش نهادينه شدن احزاب كوچك و برزگ در سطح محلي
وملي را نداشته باشد ، ساختار قدرت به بهانه ي تهديد امنيت ملي ،
فضاء را براي فعاليت چنين احزابي خواهد بست » وي ادامه مي دهد: « حزب
وفاق توانست از انبساط فضاي سياسي ناشي از فعاليت نيروهاي جنبش اصلاح طلب
استفاده كرده و موجوديت خود را در قالب يك تشكيلات تأثير
گذار
براساس استراتژي طرح مطالبات قانوني مردم عرب، اعلام نمايد .
كه اين مسئله با اقبال عمومي به خصوص در لايه هاي جامعه ي تحصيل كرده ي
عرب ، همچنين لايه هاي محروم مناطق حاشيه اي شهر و حتي جامعه ي روستايي
عرب نشين مواجه شد . از اين رو حزب توانست در رقابت هاي سياسي انتخابات
شوراي شهر و مجلس شانه به شانه ي ساير احزاب حضور يابد وموفقيت چشم گيري
كسب كند.»
سلامي معتقد است
:« حضور سياسي وفاق بر اثر فضاي باز سياسي حاصل از
جريان اصلاحات امكان يافته است واز اين رو وفاق نيز به سهم خود مي
بايد در جهت تقويت جريان اصلاحات تلاش كند و فاصله ي خود را نبست به
جريانات محافظه كار كه در طول حاكميت طولاني خود هيچگاه نسبت به حقوق
قوميت ها توجهي از خود نشان نداده اند ، حفظ كند. »
«بدون شك استمرار فعاليت چنين حزبي، چنانچه با ظرفيت تحمل جامعه و نظام
تناسب پيداكند، در آينده مي تواند مطالبات ديرينه ي مردم عرب خوزستان را
در يك مجراي صحيح ، سالم ومنطقي سوق دهد. »
انتخابات ششم ، داستان يك ائتلاف
اگر چه سنتي ها اصرار دارند كه موضع اصلاح طلبان در خصوص طرح حقوق
قوميت ها شفاف و مشخص نيست اما دموكرات ها معتقدند علاوه بر ايجاد
فضاي باز سياسي، پس از دوم خرداد ، فعالان اصلاح طلب بويژه در جبهه ي
مشاركت توجه خاصي به مسئله ي قوميت داشته اند. آن ها مي گويند كه بر همين
اساس بود كه جبهه ي مشاركت خوزستان ، نام جاسم شديدزاده را در ليست
انتخاباتي خود گنجانيد ، اما سنتي ها مي گويند مشاركت تنها به منظور
جلب آراي مردم عرب اقدام به حمايت از شديدزاده كرده است . در
انتخابات مجلس ششم ، ابتدا فاضل عبيات ، ابراهيم عامري و محمد كيانوش راد
در ليست جبهه ي مشاركت قرار گرفتند واين ليست انتخاباتي نشان داد كه
دوستان عرب كيانوش راد در جبهه مشاركت توانسته اند ديگر فعالان مشاركت را
به حمايت از جريان وفاق قانع كنند . ديري نپاييد كه عامري انصراف خود را
از شركت در انتخابات اعلام كرد وصلاحيت فاضل عبيات نيز رد شد .
عبدالله سلامي
، كه از جمله اعضاي عرب شوراي مركزي جبهه ي مشاركت خوزستان است،
در اين باره مي گويد :« با توجه به اينكه عبيات وعامري مورد وثوق وفاقي
بودند، آن ها ترجيح دادند از اين دو به عنوان نامزدهاي
“ لجنة الوفاق الإسلامي ”
استقبال كنند وبراي اينكه اختلاف خود را با جبهه ي مشاركت نشان دهند ،
دكتر نبي زاده
را به عنوان كانديداي سوم خود برگزيدند »
با انصراف عامري و رد صلاحيت عبيات ، وفاق با مشكل جدي
مواجه شد اما آن ها اين بار نيز ترجيح دادند به جاي مدل جبهه مشاركت يعني
دو عرب
(داغري ، و شديدزاده )
ويك غير عرب (كيانوش راد )، ليست خود را با نام هاي عبدالجليل
داغري ، سعيد آل كثير ونبي زاده ببندند . داغري و
شديدزاده هر دو عضو شوراي مركزي مشاركت در استان بودند ، اين بار داغري
تمايلي به حضور در عرصه انتخابات نشان نداد . از اين رو مدل مشاركت تغيير
كرد ومشاركت ناچار شد تنها يك عضو شوراي مركزي خود در مركز استان (اهواز
) را به عنوان كانديداي عرب ليست مشاركت براي ائتلاف با وفاق پيشنهاد كند
و او جاسم شديدزاده بود براين اساس بود كه گفته مي شد
شديدزاده در ابتدا از سوي مشاركتي ها مطرح شد و عبدالله سلامي،
عضوء شوراي مركزي مشاركت نيز اين موضوع راتاييد مي كند ومي گويد
:«آشنايي “ لجنة الوفاق الإسلامي ” با آقاي شديدزاده و بالعكس از
اين تاريخ شروع شد وتا قبل از آن آقاي شديدزاده هيچ گونه شناختي از وفاق
ويا آشنايي با آن نداشت. »
اما جاسم شديدزاده مي گويد كه او ابتدا از سوي وفاق مورد حمايت قرار گرفت
نه مشاركت .
شديدزاده مي گويد « پس از آنكه“ لجنة الوفاق الإسلامي ” در
انتخابات شوراي شهر اول ليست ارايه كرد و سه تن از كانديداهايش به شورا
راه يافتند، انسجام وفاق بيشتر شد،جلسات وفاق به صورت نيمه تشكيلاتي
برگزار مي شد، اين جريان داراي انسجام فكري مشخصي نبود و فعاليت اش بيشتر
حول مطالبات قومي در جهت كسب مناصب ومسئوليت هايي در اداره ي
امور استان مي چرخيد .
در آستانه ي انتخابات مجلس ششم ، انسجام وفاق بيشتر شد وحتى قبل از اينكه
مشاركت وارد عرصه ي انتخاب كانديداها بشود با مجموعه اي 23 نفره از
كانديداهاي مختلفي كه وارد اين عرصه شده بودند ، مصاحبه هايي به عمل آمده
وديدگاه هاي آنها ارزيابي شد. وفاق قبل از مشاركت به جمع بندي رسيد و
براين اساس من، آل كثير ونبي زاده را به عنوان كانديداهاي خود معرفي كرد
در درون مشاركت بر سر اينكه دو كانديداي عرب در ليست شان معرفي شود يا يك
نفر ، اختلاف وجود داشت و مقاومت هايي در برابر مدل اول از سوي دوستان
فارس صورت مي گرفت كه در نتيجه
فاضل عبيات
كه عضو شوراي مركزي مشاركت بود از سوي مشاركت معرفي شد وپس از رد صلاحيت
عبيات
من مورد حمايت مشاركت قرار گرفتم كه آن ها هم به دليل همكاري وفعاليت من
با دوستان مشاركت ، مجمع نيروهاي خط امام وساير گروه هاي چپ در سال هاي
قبل از آن بود . مشاركت با توجه به حمايت
« لجنة الوفاق الإسلامي»
از من، حمايت از فرد ديگري را به دليل عدم حمايت از سوي وفاق ريسك بزرگي
مي دانست . به هر حال حمايت مشاركت قبل از لجنة صحت ندارد. »
در انتخابات دوره ششم جاسم شديدزاده (عضو شوراي مركزي وفاق و عضو مركزي
مشاركت اهواز) و محمد كيانوش راد و حميد كهرام (اعضاي شوراي مركزي مشاركت
خوزستان ) دردوره ي دوم به مجلس راه يافتند.
سنتي ها مي گويند كه مشاركت قصد حمايت از دو كانديداي عرب را نداشت وحتى
گنجاندن نام شديدزاده در ليست به منظور جلب آراي هواداران وفاق بوده و بر
اين اساس است كه شديدزاده نتيجه مي گيرد :« تضميني درباره ي حمايت
جريان اصلاحات از طرح و دفاع از حقوق و مطالبات قومي نداريم » اما
دموكرات ها با تأكيد بر اينكه الگوي مورد درخواست آن ها دو عرب و يك فارس
بوده، مي گويند رد صلاحيت عبيات و انصراف ديگر كانديداها ، آنها را در
آخرين لحظات وادار به گنجاندن يك عرب يعني شديدزاده كه او را قبل
از وفاق در ليست خودگذاشته بودند، شدند . از اين روي ، عبدالله سلامي كه
از تئوريسين هاي وفاق بود ودر عين حال در شوراي مركزي مشاركت استان حضور
دارد برخلاف شديدزاده نسبت به ديدگاه و رفتار اصلاح طلبان بويژه مشاركتي
ها در خصوص حقوق قوميت ها با خوش بيني واميدواري نگاه مي كند . اميدواري
سلامي بر اين اساس استوار است كه جبهه ي مشاركت از ميان اصلاح طلبان ،
شديدزاده را به عنوان فرد انتخاباتي در ليست قرار داد اما محافظه كاران
در انتخابات هفتم با استناد به دو بند از ماده ي 28 قانون انتخابات كه
يكي از آن ها مربوط به ارتباط با گروه هاي غير قانوني است، صلاحيت او را
رد كردند . اين مسئله نشان مي دهد كه ظرفيت اصلاح طلبان براي پذيرش يك
نيروي سياسي با گرايش طرح مطالبات قومي بسيار بالا است
اما
در جريان محافظه كار گرايش به طرح مطالبات قومي به مثابه ي ارتباط داشتن
با گروه هاي غير قانوني تلقي مي شود. اين موضوع مي بايست تا كنون
روشن شده باشد كه جريان (محافظه كار) به دليل اصول گرايي {
FUNDAMENTALISM
}همواره ناتواني و كم ظرفيتي خود را نسبت به قبول ساير ايده ها با
شدت عمل نشان داده است .
آفاق عبور از دوره ي گذار
پس از تشديد اختلافات درميان اعضاي شوراي مركزي وفاق، جوان ترها خوب
نتوانستند در قالب فراكسيون مدرن ، اقدامات جناح سنتي را تعديل كنند واز
اين رو در روزهاي اخير تشكيل حزب جديدي به نام
«آفاق»
را در دستور كار خود قرار داده اند . آنها ميراث خواهي طيف سنتي و
ادعاي پدرسالاري بر اين تشكل نو پا
(وفاق)
را از عوامل اصلي تمايل خود به تشكيل حزب جديد مي دانند. به گفته ي
علي بلمچي
از اعضاي شوراي مركزي
« آفاق»
پس از ناموفق ماندن تلاش هاي اصلاح گرايانه ي او و همراهان اش در حزب و
مناسبات آن تصميم به جداسازي حساب خود ودر نتيجه ، تحميل مسئوليت
اشتباهات و ناكارآمدي هاي پيش آمده به گردن طيف سنتي شدند. به گفته ي وي
حزب آفاق از تركيبي قوي ومتنوع تشكيل و با رويكردي دموكراتيك ومدرن بنا
شده است .
جوانان اصلاح طلب طيف دموكراتيك معتقدند كه
« آفاق»
استمرار و نسخه ي مدرن شده ي
حزب وفاق
است كه اگر بخشي از حزب در پروژه ي شوراي شهر متوقف نمي شد وبه
پيشرفت ورشد سياسي خود ادامه مي داد امروز بايد وفاق را با اين رويكرد
مشاهده مي كرديم .
علي ساعدي
نيز با نقد آسيب شناختي حزب وفاق تأكيد مي كند كه آفاق به صورت جرياني
مدرن ومدني پايه گذاري خواهد شد. وي در خصوص موضع آفاق درباره ي
مسايل قومي مي گويد:
« هيچ تشكلي درخوزستان نمي تواند پيرامون مطالبات قومي كه جزيي از فرايند
دموكراسي است، بي موضع باشد و حتى سياسيوني كه در مورد خواسته هاي قومي
سكوت اختيار كرده اند هم صاحب موضع وديدگاه به شمار مي آيند. وي درباره ي
نگراني هاي برخي در مورد گرايش هاي قومي مي گويد : « همان گونه كه شرايط
سياسي اخير توانست اصلاح طلبان اصيل و واقعي را از اصلاح طلبان بدلي
متمايز كند، مي بايد بين قوم گراهاي بدلي و قلابي كه به دنبال ابزاري
براي تصاحب قدرت هستند ومدافعان خواسته قومي ـ كه ناگزير مي بايد دموكرات
هم باشند ـ فرق گذاشت . قوميت يك تفكر و انديشه نيست، بلكه هويت
است كه حقي را به دنبال دارد واين حق در يك جامعه متكثر {معتقد به
پلوراليسم
PLURALISM
}به دست آمدني است. »
مانيفست نويسان آفاق
بر اين عقيده اند كه با ايجاد فضاي باز سياسي حقوق مدني قومي نيز مورد
توجه قرار خواهند گرفت. آنها بي محابا بر طبل خواسته هاي قومي كوبيدن،
بدون توجه به واقعيات سياسي و اجتماعي روز كشور را از جمله آسيب هاي
{فعاليت هاي } قومي مي دانند وبراين اساس
دموكراسي خواهي
را درصدر شعارهاي سياسي خود قرار داده اند اما به راستي آيا
« آفاق »
خواهد توانست با گذار از جرياني كلاسيك وسنتي چون
“ وفاق ”
به سوي جرياني مدرن ومدني آن گونه كه تئوريسن هاي آن مي گويند، گام
بردارد و تحقق مطالبات قومي را در ظرف پلوراليسم و دموكراسي پيگير
باشند ؟ بايد منتظر بود ..
موقع عربستان ـ
هفته نامه عصر كارون
|