مقالات

شيرمحمدي: گرايش اصلاح طلبان بسوي آمريکا

 پس از شکست اصلاح طلبان در انتخابات مجلس و ضعيف شدن نقش آنها در مديريپ کشور اکنون گرايشي بسوي سياست هاي ايالات متحده آمريکا از سوي آنان ديده مي شود.
اصلاح طلب ها و طيف گسترده اي از هواداران ايشان در داخل و خارج از کشور اکنون بر اين خيالند که حال که مردم عليه حذف ايشان در حاکميت به خيابانها نريختند و اعتراضي نکردند زمان آزمايش سياست "نزديکي به ايالات متحده آمريکا" فرا رسده است. اين امر  را نه بر اساس ظاهر شدن تصاوير جورج بوش در صفحات ايتنرنتي شان ديد بلکه بايد در ديدگاههاي ايشان در رابطه با تکيه بر نيروهاي داخل و اعتقاد به اصلاحات عميق در کشور ارزيابي کرد.
ايشان پيش از اين اگر به اصلاحات عميق در جامعه انديشيده بودند و هنوز حمايت مردم را داشتند و حرف هائي را که در آخرين روزها در صحن مجلس به هنگام تحصن زده بودند در اولين روزهاي پيروزي شان زده بودند، هنگاميکه  دانشجويان در تابستان به خيابانها ريخته و حرکات اعتراضي مي کردند، حمايت مي کردند، هنگاميکه روزنامه ها را بستند اعتراض مي کردند و قانون مطبوعات را تصويب ميکردند ووو ...؟ به اين حال و روزگار نمي افتادند.
سرنوشت ايشان هر چه هست بماند براي خودشان ولي ديگر ايشان در سرنوشت کشور تاثيري ندارند و از اين امر نه تنها آمريکا، بلکه کشور دوست غربي ايران آلمان نيز مطلع است (کافي است به مطبوعات و به آناليزهاي تحليل گران آلماني در اين زمينه نگاه شود).
"بيچاره" وزراي اقتصاد کشورهاي غربي با قراردادهاي کلان وقتي وارد ايران مي شدند وزراي خاتمي مثل رئيس جمهورشان خنده رو به استقبالشان مي شتافتند. ولي غربي ها حال فهميده اند که حرف اصلي را نه "خنده رويان خوش برخورد" بلکه "اخموهاي ريشو" مي زنند.
اکنون در غرب بيشتر روي "پراگماتيکها" ئي همچون لاريجاني، روحاني حساب مي کنند. غرب به اين امر پي برده است که ايران راهي جز مدل "چين" ندارد. ايدئولوژي در بالا، اقتصاد و توسعه اقتصادي در پائين. حال پوليت بوروي حزب کمونيست چين يا شوراي نگهبان قانون اساسي کشورمان براي ايشان فرقي نمي کند. هر دو صاحب ايدئولوژي هستند و هر دو خواستار توسعه اقتصادي می باشند و اقتصاد آزاد را مي پذيرند. همه چي آزاد تا وقتيکه با آنها و ايدئولوژي شان در بالا درنيافتند. مدل چين موفق  و کارساز بوده و حال چرا در ايران اين مدل موفق نشود؟
اين تفسيري است که همزمان با شکست اصلاح طلبان در کشور در رسانه هاي گروهي غرب بيان مي شود.
پراگماتيک ها اصلاح طلب ها را متهم مي کردند که شما حرف زديد و ما ما مي خواهيم عمل کنيم. براستي آيا  بقول غربي ها "پراگماتيکها" ايران را از چالش ها و بحران هاي بوجود آمده نجات خواهند داد؟ پيشرفت و توسعه اقتصادي شعار آنهاست. غرب نيز حمايت مي کند. چين نيز بدون حمايت غرب به چينين توسعه اي نمي توانست دست يابد. غرب بر اين باور است که هر گونه تغيير و تحولات اساسي در کشورهاي ديکتاتوري با نزديکي و برقراري روابط نزديک امکانپذير است. آنها کوبا و کره شمالي را مثال مي زنند. هر چه بيشتر ايزوله شوند، همانقدر پروسه تغيير و تحول کندتر مي شود. به زعم ايشان در اين ميان روي کار آمدن جورج بوش و رخ دادن 11 سپتامبر و بدنبال آن براندازي رژيم طالبان و صدام حسين استثاي تاريخ است. ادامه چنين پروسه اي در درازمدت به سادگي امکانپذير نيست. حال در راستاي اين امر نگاه اصلاح طلبان نه به انتخابات ايران و نه به نتايج انتخابات ايران، بلکه به انتخابات ايالات متحده آمريکاست. سرنوشت ايران را در  انتخابات آمريکا مي بينند. براستي هم "عقاب ها" در پنتاگون و هم طرفداران شارون در اسرائيل بر اين باورند که هر گونه تحول در منطقه تا زمانيکه رژيم تئوکراتيک در کشور مان حاکميت را در قبضه دارد و مانع هر گونه تحول اساسي در خاورميانه مي شود، امکانپذير نيست و در اين راستا نيز حمايت غرب از به اصطلاح "پراگماتيک" ها اصلاح طلبان را بيشتر بسوي سياست ايالات متحده سوق خواهد داد.

 

[ بازگشت به صفحه اول ]  [ نسخه قابل چاپ ]  [ اين متن را با ايميل بفرستيد ]

turkmensahra.org