رشيد آهنگري
rashid36@web.de
شكوه
با تو اي ستارة سوز خوردة شبهاي دشتم
با تو اي آواي صحرا، اي نعرة دليران دشتم
با تو اي ياران گم گشته،
ياران سوخته دلان دشتم
شبان دلان را كشته اند
كه ناله بر دل خاك بي تاب مانده است
زتاب گرية پيران صحرايم
دلم فرياد به تو دارد
زلب، خاموشي فرياد نشسته
كه دل زاري به تو
دارد
زبستان شهامت
غضب بر منبرپستان نشسته
به كس نالان شدم
كه غنچه بر دل خاك بي آب
مانده است
بديده مردمم گريان نشسته
كه قلب رعفطش
مهمان غم شد
زكودك با دلش ناآشنا شد
زخويشان بهر جور
فرياد درد شد
مرا از تو چه گويم
كه ياران تشنه در جولان تنها مانده است
|