من در بخش اوّل
مقاله سعی کردم قوانین حاکم بر WTOیا بازارجهانی را توضیح دهم و اشاراتی
بکنم به مناطق مختلف که سالها در بازارجهانی عضو هستند و جایگاه امروزی
آنها را در بازار جهانی توضیح دهم.
در بخش دوّم
مقاله من سعی می کنم توضیح کوتاهی در مورد موقعیت ایران بپردازم و قوت
اصلی مقاله را به ترکمن صحرا متمرکز کنم، هر چند ترکمنصحرا از سراسر
ایران جدا نیست با این وجود ترکمنصحرا ویژه گیهای خاص خود را دارد. ولی
هر تحّول جّدی در ایران تأثیر مستقیم در زندگی مردم ما خواهد داشت. با
این توضیح کوچک ما می رویم سر اصل بحثمان:
اگر ایران خود را
با بازار جهانی گره زند و بازار خود و مرزهای خود را به بازار جهانی باز
کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟
دولتهای غیر
دمکراتیک ایران چه در زمان رژیم شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی، کشور را
طوری اداره کردند که همه چیز را روی درآمد نفت استوار کردند، در نتیجه
صنعت رشد نکرده و کشاورزی مکانیزه نگشته است.
در یک کلام امروز
ما چیزی نداریم با کشورهای دیگر رقابت کنیم در نتیجه با یک حساب کوچک ما
هیچ امکان رقابتی با صنعت بزرگ و کشاورزی مکانیزه با سوبسید زیاد اروپای
غربی را نخواهیم داشت. زیرا قانون بازار جهانی این است که شما باید توان
رقابت داشته باشی وگرنه به کنار می روی.
امروز صنعت ایران
را نگاه کنیم، در کارخانه هائی که امروز در آن 2000 نفر کار می کنند
1500 نفر آنها در واقع مازاد است زیرا برای اینکه دولت میزان بیکاری را
پائین آورد به شکل بادکنکی آنها را در کارخانه های قدیمی و فرسوده جای
داده که در اولین ماه امضاء قرارداد این کارخانه ها ورشکست خواهند شد.
زیرا طبق قانون بازار جهانی کسی نمی تواند به صنعت خود سوبسید دهد و یا
کمک مالی نماید و این قانون را نسبت به کشورهای جهان سوم مثل آیه قرآن
دنبال می کنند. در نتیجه تودۀ عظیمی از کارگرها بیکار خواهد شد و به خاک
سیاه خواهند نشست و دولت ایران هم آن قدرت به کار گیری تودۀ میلیونی
بیکار را ندارد.
امسال دولت میزان
بیکاران ایران را سه میلیون و شصت هزار نفر اعلام کرد. حالا روی این سه
میلیون و شصت هزار نفر میلیونها روستائی را هم اضافه کنیم که اصلاً نمی
دانند ادارۀ کار وجود دارد و تازه دولت ایران زنان خانه دار را جزء
اشتغال حساب می کند. با این حساب ایران همین امروز بیش از ده میلیون
بیکار دارد.
هر سال بطور
متوسط نیروی جوانی که به سن کار می رسند طبق ادارۀ برنامه تقریباً یک
میلیون و پانصد هزار نفر میباشند، چه تعداد از این جوانان آماده کار را
ایران می تواند به کار گیرد. کشور آلمان با تمامی تلاشی که در سال 2002
بکار گرفت توانست فقط 420,000 کار جدید ایجاد کند. حالا خود می توانیم
حدس بزنیم ما در ایران در کجا قرار داریم.
آلان چند سالی
است که دولت ایران کمک به صنایع را هر سال کمتر و کمتر کرده است، ولی بی
برنامه گی دولت تأثیر منفی گذاشته است. زیرا صاحبان صنایع که باز خود
دولت است و برای بازسازی و نو سازی صنایع کاری صورت نداده اند.
دولت ایران در
حکومت بیست و پنج ساله خود چهارصد میلیارد دلار سود خالص از فروش نفت
داشته است با این چهار صد میلیارد دلار اگر برنامه ریزی دوراندیشانه وجود
داشت، می شد یک قارۀ کویر را از نو ساخت، زیرا پول نفت پول بادآورده ای
است، زیرا روی آن کاری صورت نمی گیرد.
اگر دولت ایران
بدون در نظر گرفتن این پارآمترها مرزهای خود را باز کند در ایران فاجعه
ای صورت خواهد گرفت. برای ضعیف کردن این انفجار مردم دولت چاره ای ندارد
جزء فروش امکانات پایه ای کشور را که مثل کشورهای آفریقائی و آمریکای
لاتین که این کار را کردند تا بتوانند برای ادراۀ کشور بودجه خود را سر و
سامان دهد. این امر در دراز مدت یعنی استعمار جدید به نام استعمار
شرکتهای چند ملیتی خواهد بود.
دولت ایران اکنون
بین چاقوی قیچی قرار گرفته است زیرا اقتصاد ایران در تمامی عرصه ها به
آخر خط رسیده است. زیرا در پنجاه سال گذشته رهبران ایران از پول نفت فقط
برای مشغول کردن مردم استفاده کرده اند ولی این کار در چند سال آینده غیر
ممکن خواهد بود، زیرا امروز فقط پلیس، سپاه و ارتش تقریباً سی درصد بودجه
کشور را از آن خود می کنند و از طرف دیگر دولت هر سال میزان کمک مسقیم
خود را به صنعت فرسودۀ ایران سال به سال پائین می آورد و بدین وسیله تلاش
می کند خود را با بازار جهانی همساز کند و هم بتواند هزینه دولت را پائین
آورد. ولی غافل از این است که این صنعت فرسودۀ ایران بیشتر از کمک مستقیم
احتیاج به باز سازی و مدرنیزه شدن دارد که دولت غافل مانده در چند سال
دیگر آن میزان کمکی که دولت به عنوان کمک مستقیم امروز می پردازد قطع کند
و آنها مجبور خواهند بود میلیونها نفر را که مازاد هستند از کار بر کنار
کنند و یا به ورشکستی کشیده شوند، که هر دو حالت فاجعه است. اگر دولت
ایران تصمیم خود را برای ورود به WTO یا بازار جهانی گرفته باشد، این
نیست که فقط از نظر کمک مستقیم و یا سوبسید خود را آماده کند بلکه به
همین میزان از نظر تکنولوژی و سودآوری هم باید تدارکات لازم دیده شود،
واگذار کردن خود بدون قید و شرط تنها به بالا کشیدن دارائی ایران به
وسیله بانک جهانی و شرکتهای چند ملیّتی خواهد بود.
و امّا با پذیرش
WTO یا سازمان بازار جهانی با قوانین حاکم بر آن کشاورزی و دامپروری
ایران به کجا خواهد کشید و انسانهائی که با ابزار ابتدائی دامپروری کار
می کنند و دهقانان کم زمین که تنها امکان تهیه نان سفرۀ خود است به چه
روزگاری گرفتار خواهند شد؟
بیش از شش سال
است که دولت ایران تلاش می کند خود را با قوانین بازار جهانی تطبیغ دهد و
همانطور که در بالا هم اشاره داشتم این تطبیغ بیشتر با قوانین موجود بر
بازار جهانی است. یعنی خود را آماده می کند گمرک صنایع را تا پنج درصد
کاهش دهد و سوبسید را سال به سال پائین آورد ولی خود صنعت را مدرنیزه
نمی کند، این امر در عرصه کشاورزی و دامپروری هم به صورت وحشتناک نشان می
دهد. زیرا هنوز ظاهراً رهبران جهاد کشاورزی که در مورد کشاورزی و
دامپروری حرف آخر را میزنند، هنوز در مورد بازار جهانی این دست به آن دست
می کنند. در نتیجه در مورد تحولات بزرگی که در پذیرش بازار جهانی انتظار
دهقانان و دامپروران است هیچ آمادگی دیده نمی شود. من فکر می کنم دولت
ایران هیچ مسئولیتی در مقابل میلیونها مردم که بر اثر پذیرش WTO یا بازار
جهانی با قوانین حاکم امروزی از زمینها و روستاهایشان رانده خواهد شد هیچ
مسئولیتی ندارد.
بگذار برای درک
مسئله نقل قولی از "دکتر ادیب" که در مورد آیندۀ کشاورزی نوشته بود ذکر
کنم: ایشان می نویسد قیمت برنج داخلی سه برابر بازار جهانی، قیمت گوشت
قرمز، گوشت سفید و شکر دو برابر و چای دو و نیم برابر بازار جهانی است
قیمت پنبه، شیر و گندم نیز سی درصد از بازار جهانی گران تر است. بیش از
هفتاد درصد محصولات زراعی و دامی ایران سی تا سیصد درصد از بازار جهانی
گرانتر است. فاکتهای بالا بیانگر چیست؟
به نظر بنده
فاکتهای بالا به ما می گوید تولیدات کشاورزی و دامی ما در هیچ عرصه ای
قدرت رقابت با دام زندۀ ترکیه و هندوستان را نخواهد داشت، و گندم و پنبه
هم به همین ترتیب.
دولت ایران آیا
تدارک لازم را دیده است که
برای
این همه
انسانهائی که از زمینهای خود رانده می شوند کاری ایجاد نماید و یا خرجی
آنها را خواهد پرداخت؟ اگر تدارک لازم را در این رابطه ندیده چرا در جهت
مکانیزه کردن کشاورزی و آموزش دهقانان صورت نمی دهد؟ دولتی که تمام تلاش
خود را برای پذیرش در بازار جهانی می کند چرا بحثی در این مورد با مردم
خود در میان نمی گذارد؟ چگونه دهقانان کم زمین و دامپروران کوچک با هزینه
سرسام آور در مقابل محصولات کشاورزی و در مقابل گوشت ارزان کشورهای خارج
از خود رقابت نشان دهند.
ولی ما در
ترکمنصحرا در چه وضعیتی قرار داریم؟ من منابع درآمدی ترکمنصحرا را بنا به
رشته های مختلف تولیدی جدا می کنم تا پرداختن به مسئله آسانتر شود.
- صنایع در
ترکمنصحرا به صورت بسیار محدود و کوچک مانده است بر خلاف نیازهای منطقه،
دولتهای ایران هیچوقت تلاش و برنامه ای برای ایجاد صنایع سنگین و یا در
این میزان که مواد خام منطقه در خود منطقه به شکل تولیدات قابل مصرف
تبدیل شود، نکرده است. به عنوان مثال ما پنبه را در نظر بگیریم،
ترکمن صحرا یکی از مناطق پنبه خیز با کیفیت بسیار بالائی بود، بخش بزرگی
از زمینهای منطقه در زیر کشت پنبه می رفت ولی دولتهای ایران پنبه ی منطقه
را به صورت خام به مناطق دیگر انتقال می داد و در مناطق دیگر به پارچه و
دیگر فراورده های قابل مصرف تبدیل می شد. مسئولین ایران بجای اینکه
کارخانه های لازم و بزرگ و مدرن در منطقه ایجاد کنند مواد خام را به
مناطق دیگر کوچ می دادند و گرنه ترکمنصحرا با جمعیت کم خود ده ها هزار
نفر می توانستند در کارخانه های تولیدی مشغول کار باشند. متأسفانه منطقه
خالی از صنایع بزرگ و کوچک می باشد، آنچه که امروز موجود است صنایعی نیست
که عضویت در بازار جهانی تأثیری بگذارد.
ماهیگیری:
دریای خزر که
بخشی از آن در ترکمنصحرا است دارای ماهی های مختلف می باشد و خاویار آن
در تمامی دنیا نامی برای خود دارد. متأسفانه این بخش از منابع منطقه هم
رشدی نداشته است. در دنیا امروز دریا به عنوان یکی از درآمدهای مهم کشور
می باشد و در این رابطه هم قایق ها و کشتی های بسیار بزرگ و مدرنی بکار
می گیرند و در مدتهای طولانی در عمق دریا برای صید ماهی های مختلف می
پردازند. متأسفانه در ترکمنصحرا هنوز هم ماهیگیری بوسیله ی قایق های کوچک
انجام می گیرد و در مدتهای کوتاه و در کناره های نزدیک دریا ماهی
صید می کنند هر چند صنعت ماهیگیری دولتی است با این وجود صنعتی کردن آن
می توانست در اقتصاد منطقه تأثیر بسزائی داشته باشد، ولی در این عرصه هم
ماهی منطقه نیز مثل پنبه و گندم به عنوان مواد خام استفاده شده است.
دولت ایران می
توانست با احداث کارخانه های پیشرفته کنسروسازی و یا کارخانه های مختلف
که مربوط به دریا و ماهی های مختلف می باشد کار مثبتی را انجام دهد.
با عضویت ایران
در WTO یا بازار جهانی به نظر من بخش ماهی خاویار فعال خواهد بود، این به
این دلیل نیست که صید ماهی خاویار رشد کرده باشد بلکه خاویار دریای خزر
خود بی رقیب می باشد. غیر از ماهی خاویار ماهی های دیگر در بسیاری از
کشورها مخصوصاً در "چین" بسیار ارزانتر از ماهی های ایران و ترکمنصحرا می
باشد، در نتیجه تعداد زیادی از صیادانی که در استخدام شیلات هستند کار
خود را از دست خواهند داد. این تعداد زیاد بزرگ نیست زیرا بخش بزرگی از
مستخدمین شیلات در منطقه با ماهی خاویار کار می کنند.
قالیبافی:
صنعت بافندگی
همیشه به همراه ما بوده است. تا آنجائیکه ما از اجداد خود به یاد داریم
آنها همیشه در کار بافندگی مهارت خواصی داشتند این صنعت سالهای 1340 به
صورت منبع در آمد نفش جّدی در اقتصاد خانوادۀ ترکمنصحرا پیدا کرد. با
وجود اینکه این صنعت در سالهای زیادی برای صادرات هم سودآور بود هیچوقت
نتوانست از صورت صنعت خانواده بودن خود را رها کند و به صنایع بزرگتر و
سود آورتر تبدیل شود. در نتیجه بعد از انقلاب 1357 صادرات قالی توقف شد و
یا در سطح بسیار کمی صورت می گرفت و با افزایش قیمت مواد خام آن
قالیبافان دیگر قالی را سودآور نیافتند، امروز تقریباً صنعت قالی روزهای
آخر خود را طی می کند. مسلم است وقتی صنعت کوچک در پروسه به صنعت بزرگ
تبدیل نشود سودآوری خود را از دست خواهد داد. تولیدات سودآوری خود را از
دست دهد دیگر فقط در حد مصرف شخصی صورت خواهد گرفت. بدین ترتیبWTO یا
بازار جهانی تأثیری در صنعت قالی ما تأثیری نخواهد داشت.
دامپروری:
دامپروری از دیر
زمانی یار و یاور ما بوده و مسئله ییلاق و قشلاق آن از دیر باز مردم ما
را همراه بوده است.
درسالهای قدیم
بیش از نصف جمعیت ترکمنصحرا مشغول دامپروری بودند، حتی تا پنجاه سال پیش
هم که 95 درصد مردم در روستاها زندگی می کردند. دامپروری حرفه ی اصلی
روستائیان را تشکیل می داد و زمینهای کشاورزی بیشتر به عنوان مراتع و
دامپروری استفاده می شد. زیرا کشاورزان در کاشت، داشت و برداشت از
امکانات ابتدائی و سنتی بسیار رنج آور و طاغت فرسا بود، استفاده می
کردند، این بود که دامپروری در آن دوره نقش بیشتری از کشاورزی داشت و به
همین دلیل ساده زمینهای حاصلخیز بصورت مراتع عمومی استفاده می شد و
زمینها غالباً صاحبان مشخصی نداشتند و یا اگر هم داشتند زیر کشت نرفته
است..
امروز مسئله فرق
می کند در طول پنجاه سال اخیر کاشت زمینها آسانتر گشته و از امکانات کاشت
مثل تراکتور و غیره استفاده می شود، از کمبائین برای برداشت گندم یا جو
یا دانه های روغنی استفاده می شود. با رشد و گسترش و استفاده از ماشین
آلات کشاورزی، دامپروری موقعیت خود را سال به سال از دست میدهد. امروز می
توانیم در مقایسه با کشاورزی دامپروری در سطح بسیار پائین تری قرار دارد
و هزینه ی پرورش دام هم بسیار بالا رفته است. با این وجود ترکمنصحرا نه
تنها از نظر گوشت خودکفاست بلکه بخش بزرگی از گوشت مصرفی گیلان و
مازندران را نیز تهیه می کند، ولی متأسفانه باید بگوئیم که دامداران با
وجود اینکه از دیرباز برای ترکمنها و اقتصاد ترکمن ها بسیار مهم بوده ولی
نتوانسته به دامداری مدرن و اصطبل های مدرن و کم هزینه گسترش پیدا بکند.
بعد از انقلاب
ادارۀ کشاورزی تلاش کرد با واگذاری وام بخشی از جوانان را به سوی دامداری
مدرن هدایت کند ولی این پروژه هم به دلایل مختلف از جمله هزینه ی بالای
آن نتوانستند گسترش یابند. امروز نقش دامداری در منطقه با سالهای پیش
بسیار پائین آمده و هزینه ی بالای پرورش دام باعث شده گوشت بسیار گران
شود. اگر جمهوری اسلامی ایران نتواند قبل از اینکه خود را در قوانین WTO
یا بازار جهانی قرار دهد و به دامپروران آموزش و کمک لازم را ندهد
دامپروری منطقه کلاً تعطیل خواهد شد.
بخشی از
روستائیان که مشغول دامپروری هستند و بوسیله ی تعدادی از دام نان در سفرۀ
خود دارند در چند سال آینده به خیل بیکاران خواهد پیوست. در عرصه ی
دامپروری هم متأسفانه دولتهای ایران تلاش جدی در صنعتی کردن دام و
دامپروری نکردند. دام را نیز مثل بقیه ی صنعت منطقه فقط به صورت مواد خام
استفاده می کردند و تلاشی در ایجاد دامپروری بزرگ و مدرن صورت نگرفت است.
با عضویت در
بازار جهانی و با باز شدن مرزهای ایران گوشت و دام زنده نصف قیمت گوشت و
دام زندۀ منطقه ارائه خواهد شد، دیگر دامپروری منطقه به صرفه نخواهد بود
و تعطیل خواهد گشت و دامپروران به گروه بیکاران منطقه خواهند پیوست زیرا
یکی از رکن های اصلی بازار جهانی سودآور بودن و ارائه جنس به قیمت ارزان
و کیفیت بالا می باشد. شاید از نظر کیفیت گوشت منطقه بتواند با دیگر
کشورها رقابت کند ولی از نظر قیمت امکان مقابله نخواهد داشت. در نتیجه
مجبور است دامپروری به دامپروری مدرن و به دامداران اصطبلی بزرگ و سودآور
گسترش پیدا کند و یا اینکه به مرور زمان مثل پنبه ی منطقه فقط به شکل
خاطرات مربوط به گذشته در ذهنهای ما جا بگیرد.
کشاورزی:
امروزه 80 درصد
مردم ترکمنصحرا در روستاها زندگی می کنند تنها کاری که در روستاها موجود
است اشتغال داشتن بروی چند هکتار زمین و یا داشتن تعدادی انگشت شمار گاو
و گوسفند خود می باشد. هر چند هزینه ی کاشت، داشت و برداشت محصولات
کشاورزی بسیار پر هزینه است و گاهاً دولت نیز در کاشت با توزیع بذر ارزان
و در داشت بوسیله ی توضیع سم و دفع آفات به دهقانان کمک می کند با این
وجود کشت زمین و برداشت محصول پرهزینه می باشد. در نتیجه قیمت گندم،
پنبه، جو، برنج و دانه های روغنی در منطقه و ایران بسیار گرانتر از
کشورهای عضو بازار جهانی هستند.
دولت ایران هر
سال سعی کرده قیمت گازوئیل، کود و سم و غیره را بالا برده و به همین
ترتیب هم فراوردۀ کشاورزی هر روز گرانتر و گرانتر میشود، از طرف دیگر 80
درصد زمینهای کشتی ترکمنصحرا کمتر از پنج هکتار میباشد. این خود مانع جدی
در مقابل مکانیزه شدن کشاورزی منطقه است. یعنی در ترکمنصحرا زمینهای
کوچکتر از 100 هکتاری از نظر هزینه ی استفاده از تکنولوژی غیر قابل تحمل
می باشد. در آینده با پیوستن ایران به سازمان بازار جهانی دو اتقاف بزرگ
در منطقه صورت خواهد گرقت.
الف) با بالا
رفتن قیمت بنزین و گازوئیل و با بالا رفتن هزینه ی کاشت، داشت و برداشت
محصول در منطقه قیمت فراورده های کشاورزی از آنچه که امروز دیده میشود
بالا خواهد رفت و با پیوستن ایران به بازار چهانی و ادامه ی سوبسیدهای
بزرگ به کشاورزان کشورهای صنعتی فراورده های کشاورزی ارزان قیمت به ایران
و منطقه سرازیر خواهد شد.
مردم منطقه
فراورده های کشاورزی را به نصف قیمت امروز در بازار خریداری خواهند کرد.
در نتیجه در چند سال آینده زمینداران کوچک مخصوصاً دیم کاران از سودآور
بودن به ضرر تبدیل خواهد شد، بدین ترتیب پیوستن دولت به بازار جهانی 80
درصد کشاورزان ترکمن صحرا ورشکست خواهند شد و مجبور خواهند بود زمینهای
خود را به همدیگر بفروشند و یا زمیندارانی پیدا شوند که توان مکانیزه
کردن و کم هزینه کردن آنرا داشته باشند. این دوران رنج آوری خواهد بود.
دورانی که آخرین
نتیجه ی دیکتاتوری و عدم سرمایه گذاری در منطقه را با تمامی وجود حس
خواهیم کرد. وقتی من تصور اینکه روستائیان نمی توانند در مقابل کالاهای
ارزان خارجی مقاومت و رقابت کنند و زمینهای خود را بر اثر فشار زیاد فقر
و بیکاری به دیگران واگذر کنند به کجا پناه ببرند، سرم سوت می کشد.
ما همین امروز
صدای فرار جوانان از روستا به شهرها را می شنویم، امروز درصد کمی از
جمعیت روستا را بین 20 تا 40 ساله تشکیل می دهند. اگر به همین ترتیب
ادامه پیدا کند تا 10 سال دیگر بسیاری از روستاهای ما تعطیل خواهد شد و
موجودیت خود را از دست خواهند داد. سؤال این است مردم چکار کنند؟
چرا دولت ایران
قبل از اینکه چاره ای به فکر از روستاراندگان بکند تمامی نیروی خود را
فقط در جهت تطبیغ سوبسید و گمرک خود با بازار جهانی می کند. آیا دولت
ایران در مقابل روستائیان ما هیچ مسئولیتی ندارد؟
ب) به علت غیر
صنعتی بودن منطقه شهرهای منطقه نیز بوسیله ی همین دهقانان روستا سر پا
هستند. یعنی روستائیان کالاهای خود را در شهرها میفروشند و از همین شهرها
نیز خریدهای لازم را از شهرهای اطراف روستای خود می کنند. در نتیجه
اقتصاد شهر وابسته به دهقانان روستاهای اطراف خود می باشد. با ورشکستگی
روستائیان چه تحولاتی در شهرهای ما صورت خواهد گرفت. بسیاری از جوانان
روستاها برای فرار از بیکاری به شهرها پناه خواهند برد ولی کمبود کار در
منطقه آنها را مجبور خواهد کرد دسته دسته برای پیدا کردن کار شهرهای
منطقه را به سوی شهرهای بزرگتر به سراسر ایران روانه خواهند کرد. و این
خطر جدی است که منطقه را تهدید می کند. ورشکستگی روستاها عدم سرمایه
گذاری در منطقه و عدم ایجاد کار در شهر و روستاهای منطقه باعث فرار نیروی
کار و جوانان تحصیل کرده از منطقه خواهد شد و در ادامه معلوم نیست تکلیف
منطقه به کجا خواهد کشید.
مخالفت ما با
قوانین حاکم بر بازار جهانی امروز هیچ تأثیری در پیوستن یا عدم پیوستن
دولت ایران به بازار جهانی نخواهد داشت، زیرا دولت ایران تصمیم خود را
گرفته است. واقعیت این است که دولت ایران کسری بودجه ی بزرگی دارد در
نتیجه دیگر قادر نیست سوبسید به صنایع دولتی و غیر دولتی ایران را ادامه
دهد و از طرف دیگر سرمایه ی لازم را برای مکانیزه کردن آن کنار نمی
گذارد.
از طرف دیگر نمی
تواند سوبسید به دهقانان را هم ادامه دهد و جالب تر از همه مافیای دولتی،
قاچاق کالا را از خارج کشور به صورت سازمان یافته میدهد. به همین ترتیب
مافیای دولتی ایران با یک تیر دو نشان میزند. نشان اوّل با برداشتن
سوبسیدها می خواهد بودجه ی خود را تقویت کند و از طرف دیگر این رفرم خود
را می خواهد به نام همسازی با بازار جهانی تمام کند. در گام دوّم دولت
آگاه است که صنایع، کشاورزی و دامپروری ایران به ورشکستگی خواهد کشید و
برای آنها راحت خواهد بود که بوسیله ی شرکتهای بین اللملی با همکاری
مافیای دولتی تمامی دارائی ایران را بالا کشند آنها امروز بسیار آگاه
هستند و یاد گرفتند و می دانند هر کس قدرت اقتصادی دارد همانقدر هم قدرت
سیاسی خواهد داشت.
شاید تفسیر بالا
کمی سخت باشد ولی به نظر من این واقعیت است. ما مجبور هستیم واقعیتها را
هر چند که سخت است باید به میان مردم خود ببریم و با فشار مردم و
نمایندگان مردم در مجلس بر دولت، دولت رامجبور کنیم که در منطقه سرمایه
گذاری کند. حداقل آن طرحهای پالایشگاه و منطقه ی آزاد تجاری در شهرستان
ترکمن را در هر دورۀ انتخابات گوناگون طرح میشود از قول به عمل بیاورد.
ما کاری بیشتر از آگاه کردن مردم از عواقب عضویت در بازار جهانی با
قوانین فعلی آن نمی توانیم بکنیم.
من شخصاً مطمعن
هستم با پذیرش قوانین امروز WTO یا سازمان بازار جهانی ترکمن صحرا هیچ
شانسی نخواهد داشت. ما باید آگاه باشیم دولت ایران در سکوت کامل برنامه
های همسازی با بازار جهانی را به صورت یکطرفه پیش می برد. بدون اینکه در
داخل ایران در مورد آن بحثی پیش ببرد و نیروهای سیاسی خارج کشور هم مشغول
مسائل سیاسی جدی خود می باشند فردا که دولت ایران زیر بار قوانین بازار
جهانی قرار گرفت، فردا که صنعت، کشاورزی و دامپروری ایران در مقابل
کالاهای ارزان کشورهای قوی قرار گرفت و ادارۀ کشور را شرکتهای چند ملیّتی
و بانک جهانی در دست گرفت دیگر مهم نخواهد بود که ایران چه رژیمی خواهد
داشت، زیرا آن موقع دیگر حکومت اقلّیت و صاحبان سرمایه و رسانه های گروهی
و شرکتهای چند ملیتی و بانک جهانی خواهد بود که سرنوشت ما را ورق خواهد
زد نه رأی مردم.
|