هفته ي پيش مقاله اي به قلم آقاي گنبدي در "سايت ترکمنصحرا" خواندم
براي من بسيار آموزنده و بسيار جالب بود.
مقاله با قلم ساده و زيبا و شيوا نگاشته شده و تک و تک واقعيتها را زير
ذره بين برده که مي تواند پايه ي بحث هاي امروز ما باشد.
من سعي خواهم کرد مسائل مختلف طرح شده در مقاله ي آقاي گنبدي را به بحث
بکشم تا بتوانيم راه برون رفت از آن
را در جمعي بسيار گسترده تر به بحث بکشيم.
اين مقاله در سه قسمت تهيه شده. قسمت اوّل مربوط به تحليل وضعيت ايران
و بخش دوم به نقش تشکل هاي مدني ترکمن صحرا و بخش سوم به وضعيت ترکمن
هاي تبعيدي در خارج از کشور خواهد پرداخت.
سئوال اصلي اين است که چرا رژيم ايران تمامي تلاش خود را بکار مي گيرد
که از سياسي شدن تشکلهاي مدني جلوگيري کند و از طرف ديگر در ايجاد اين
تشکلها مردم را تشويق مي کند و بخشاً خود باني آن مي باشد. و يا از
ايجاد احزاب و سازمانهاي سياسي منطقه اي و ملي در چهارچوب قانون اساسي
خود شديداً مخالفت مي کند.
با پايان يافتن جنگ سرد و فرو ريختن ديوار برلين بسياري از رژيمهائي که
با پنجه هاي آهنين بر ملت خود حکومت مي کردند مجبور شدند به شيوۀ حکومت
خود رنگ ديگري بزنند تا بتوانند با وضعيت جديد جهاني خود را همساز
کنند. بر حسب همين انديشه رژيم ايران نيز تلاش کرد و مي کند خود نيز به
تشکلهاي غير دولتي دست زند و يا مردم را دعوت به ايجاد اينگونه تشکلها
کند.
در اين مرحله رژيم مشکل جدي ندارد زيرا وجود تشکلها تا زماني که سياسي
نيستند و از منافع گروه يا ملت خاصي را در نظر ندارند براي رژيم ايران
در نگاه اول و در وضعيت آرام هيچ مشکلي ايجاد نخواهد کرد. ولي در آينده
وضعيتي پيش خواهد آمد که همين تشکلهاي مدني در نقش جدي در تحولات آيندۀ
ايران و منطقه خواهند داشت. اين تشکلهاي مدني در ايران و مخصوصاً در
ترکمن صحرا امروز شبيه خانه ي نوسازي است که استفاده کردن از آن شرعي
نمي باشد. ولي اين وضعيت نمي تواند تا ابد ادامه يابد، مردم خانه اي مي
سازند که حق بهره برداري از آن را نداشته باشند. شايد در گرماي تابستان
مردم زياد احساس سرما نکنند و در حياط خانه هم مي توانند شب را سحر
کنند، ولي در سرماي زمستان اين غير ممکن است.
وجود اين تشکلهاي مدني نيم بند هر چند با بازده کم در آينده مي تواند
در شرايط مشخص به تشکل توده اي که متعلق به صنفهاي مختلف باشد رشد
خواهند کرد.
هر روز که به زمستان سرد نزديکتر مي شويم کارائي اين تشکلها نيز بيشتر
و چشمگير تر خواهد شد.
سئوالي اينجا طرح مي شود، آيا ايران در وسط زمستان بسر نمي برد؟
به نظر من جواب دادن به اين سئوال در آري يا نه گفتن پايان نمي يابد
زيرا زمستان خود مراحل مختلفي دارد ولي من مطمعاًً هستم ما باد پائيز
را پشت سر نهاده و به سوي زمستاني سرد راهي شده ايم.
براي اثبات اين مسئله من تحليل کوتاهي از وضعيت اقتصادي، اجتماعي و
سياسي ايران ارائه دهم تا به بحث خود عمق بيشتري ببخشم.
اقتصاد ايران
اقتصاد ايران امروز در حالت فروپاشي قرار گرفته است. سالهاي سال سياست
اقتصادي غلط رژيم را امروز با بحراني همه جانبه روبرو کرده که
تا بحال با آن گريبانگير نبوده است.
به زبان ساده رژيم از نظر اقتصادي
به
پايان
خط رسيده است.
ويژگي اقتصاد ايران با همان نرم هاي اقتصادي زمان جنگ سرد باقي مانده
است. روي هم رفته 80 درصد اقتصاد کشور دولتي مي باشد و از اين ابزار
براي حفظ خود استفاده مي کند بدون اينکه توجه اي به تحولات اقتصادي،
تکنيکي، سياسي دنيا داشته باشد و يا اينکه از تحول اجتماعي جامعه ي
ايران تحليلي جامع ارائه دهد.
براي روشن تر شدن مسئله به چند مشکل اصلي مي پردازم تا توضيح مطلب
برايم راحت تر باشد.
صنعت بزرگ و متوسط
اگر تا امروز اين صنايع در ايران سر پا بوده دليلش اين نبوده که اين
صنايع سودآور بوده و يا کارائي اميدوار کننده اي داشته باشد. همه ي اين
صنايع به قدرت سوبسيدهاي پول نفت و انحصاري بودن بازار ايران سرپا
هستند در نتيجه اين صنايع هيچ وقت نتوانست تکنولوژي خود را با نيازهاي
روز تطبيق دهند. مسئله سوبسيد و استخدامهاي بي رويه باعث شده که اين
صنايع به زودي از پاي درآيد، زيرا اکنون در تمامي صنايع ايران چه
خصوصي، چه دولتي کاري را که صد نفر با تکنولوژي بهتر مي تواند انجام دهد به
هزار نفر سپرده اند تا ميزان بيکاري را به روش شوروي سابق پائين
نگهدارند، و مردم را فقط مشغول کنند تا حاکميت آنها را زير سئوال نبرند.
ولي ادامه ي اين وضعيت به دو دليل ساده غير ممکن است.
1- عضويت ايران در بازار جهاني
اگر ايران موفق به پذيرش در بازار جهاني شود که هنوز راه طولاني در پيش
دارد مجبور است مرزهاي خود را براي کالا و خدمات جهاني باز کند و صنايع
و خدمات ايران برابر حقوق با صنايع و خدمات جهاني خواهد بود. در اين
رقابت شانس ايران همانقدر خواهد بود که "آقاي آمانزداه" در انتخابات
گرگان و آق قلا داشتند، يعني صفر. در نتيجه تودۀ عظيمي به معني واقعي
در کارخانجات، کشاورزي، دامداري بيکار خواهد شد.
در خدمات نيز هواپيمائي، راه آهن، فروشگاهها، رسانه هاي گروهي،
مخابرات، انرژي و ترابري خصوصي خواهند شد و يا اگر دولتي هم باشند
مجبور خواهند بود با شرکتهاي خصوصي و خارجي رقابت کنند، ايران در
تمامي عرصه ها قدرت انحصاري خود را از دست خواهد داد. در هر صورت تودۀ
عظيمي از اين ارگانها کار خود را از دست خواهند داد زيرا شرکتهاي دولتي
و خصوصي براي رقابت و زنده ماندن مجبور هستند تودۀ عظيمي را که امروز
در کارهاي خدماتي معطل کرده اند رها کنند.
من در رابطه با جهاني شدن و تأثير آن در ايران مطالبي را در همين سايت
نوشته ام براي روشن تر شدن خوانندگان را به آن مقالات ارجاع مي دهم.
2- مسئله قاچاق کالا (مافياي دولتي)
قاچاق کالا در ايران امروز تهديد بزرگي براي صنايع توليدي ايران مي
باشد. طبق آمار خود دولت سالانه بيش از شش ميليارد دلار به ايران کالاي
قاچاق وارد ميشود. قاچاق کالا به شکل سازمان يافته و از طرف خود
گردانندگان رژيم صورت مي گيرد. اما رژيم تلاش مي کند سازمان يافتگي
قاچاق کالا را انکار کند و نتيجه ميگيرد که اين ميزان کالا بوسيله ي
مسافران ايراني به خارج از کشور صورت ميگيرد که موقع برگشتن به ايران
به شکل هاي مختلف وارد ايران مي کنند. اين دروغي بيش نيست براي اثبات
دروغهاي رژيم شواهد بسيار زيادي وجود دارد.
الف) هفته ي پيش رئيس اتحاديه ي تعميرکاران و توليدکنندگان موتورهاي يخچال اعلام کرد: سالي 3,500,000 موتور آمادۀ
يخچال به ايران غير
قانوني وارد ميشود.
ب) رئيس اتحاديه ي کارگاههاي کفش دوزان ايران اعلام کرد: سالي بيش از 3
ميليون جفت کفش چيني به ايران غير قانوني وارد ميشود.
ج) ديروز رئيس اتحاديه ي شيشه سازان و بلورسازان ايران اعلام کرد: که
در آستانه ي ورشستگي هستند و علتش قاچاق بيش از حد توليدات شيشه اي به
ايران مي باشد.
د) چند هفته ي پيش چاي کاران گيلان و مازندران اعلام کرد: آنها قادر
نيستند برگ سبز چاي خود را جمع کنند دليلش اين است که خرج برداشت برگ
سبز گرانتر از قيمت چاي خارجي در بازار مي باشد. و همانجا اعلام کرد
قاچاق چاي به ايران آنها را به زانو نشانده است.
ن) قاچاق سيمان، ... و هزاران هزار اجناس ديگر به ايران قاچاق ميشود.
اگر رهبران رژيم در اين قاچاقها دست نداشته باشند وارد کردن اين همه
کالا غير ممکن است. دليلش خيلي ساده است وقتي يک جوان ترکمن چند تا
ماهي قاچاق صيد مي کند همان روز به قتل ميرسد. چگونه آنهائي که جواناني
را در تاريکي شب کشف مي کنند و او را به قتل مي رسانند و لي نمي توانند
از قاچاق کالاهاي صدها تني بي خبر مي مانند.
قاچاق در ايران سود ميلياردي دارد و بوسيله ي رهبران رژيم و سازمان
يافته صورت مي گيرد. آنها از سه روش شناخته شده براي قاچاق کالا
استفاده مي کنند.
1- به صورت غير قانوني و با پول کثيف خريداري مي کنند و در اسکله هاي
غير رسمي و خود ساخته پياده مي کنند.
2- اجناس را قانوني وارد کشور مي کنند ولي ميزان کالا و نوع کالا با
بارنامه فرق مي کند.
3- مهمترين بخش قاچاق کالائي است که به مقصد کشور سوم از کشورهاي ديگر
بارنامه ميشود و در ايران حق ترانزيت دارد بار اين کشتي ها و کانتينرها
به کشور سوم نمي رسد بلکه در ايران خالي ميشود.
ميزان قاچاق کالا و گسترش روزانه ي آنها فشارش هر روز به توليد کنندگان
بيشتر ميشود و بخش هاي زيادي را در آيندۀ نزديک از کار خواهد انداخت.
زيرا صنايع ايران با وجود اينکه انحصار خود به بازار ايران را دارد
سودآور نمي باشد در نتيجه قدرت رقابت با کالاي قاچاق را ندارد.
مشکل تورم
رژيم از سال 1375 تقريباً قيمت دلار را ثابت نگهداشته است با وجود
اينکه نرخ تورم بطور متوسط سالانه بيست درصد بوده است. اين عمل رژيم
براي صادرات غير نفتي ايران فاجعه ي هولناکي مي باشد. معمولاً در
کشورهائي با اقتصاد تثبيت يافته و با برنامه ي بلند مدت ميزان تورم نيم
تا 5/1 درصد مي باشد. و در اين کشورها با رشد نرخ تورم درآمد مردم نيز
بالا ميرود تا از قدرت خريد آنها کاسته نشود، و نرخ برابري ارز را در
اين کشورها بازار تعيين مي کند نه دولتها، ولي دولت ايران هيچ توجه اي
به رشد تورم نداشته بلکه با تزريق پول نفت قيمت دلار را بر خلاف بازار
ثابت نگهداشته است، ولي تا کي؟ به همين زودي اين سياست غلط رژيم پس
خواهد زد بزودي دولت مجبور خواهد بود که قيمت دلار را به بازار واگذار
کند. در نتيجه قيمت دلار در مدت بسيار کوتاه بين 1000 تومان تا 1600
تومان خواهد رسيد زيرا در چند سال اخير قيمت دلار با نرخ تورم ايران هم
خواني نداشته و قيمت دلار در اين مدت به ميزان 160 درصد پائين نگهداشته
شده است. اگر قيمت دلار با ميزان تورم ارزيابي ميشد امروز قيمت دلار
بيش از 2000 تومان ميشد. که خود کمک موأثري براي صادرات کالاهاي غير
نفتي ميشد.
اين تقلب اقتصادي رژيم فنر قيمت دلار را بزور پائين نگهداشته و در
آيندۀ بسيار نزديک مجبور خواهد بود آن را رها کند، ول کردن همان و زدن
به سقف همان خواهد بود و خانه ي اقتصاد مردم و رژيم را منفجر خواهد
کرد. رژيم ايران از نظر اقتصادي نه گامي به پيش مي تواند بگذارد و نه به
پس.
اجتماعي
سال 57 که انقلاب پيروز شد 75 درصد مردم ايران بي سواد بودند. ولي
امروز 85 درصد مردم ايران با سواد هستند.
زمان پيروزي انقلاب مردم بچه هاي خود را به مدارس مي فرستادند که ديپلم
گرفته و جذب کار شوند ولي امروز مردم بچه هاي خود را به مدرسه مي
فرستند که تحصيلات دانشگاهي داشته تا بتواند جذب بازار کار شوند.
امروز ايران در رشته هاي کارشناسي، مهندسي، پزشکي و استاد دانشگاهي و
بالاخره در تمامي رشته هاي مدارس عالي نيروي کار دارد. ديروز در تمامي
رشته هاي مدارس عالي و حتي ديپلم کمبود نيرو وجود داشت.
دانشجويان ترکمن در زمان پيروزي انقلاب در سراسر ايران و در تمامي رشته
ها شايد به صد نفر نمي رسيد، ولي امروز اين تعداد بصورت چشمگير افزايش
يافته و دهها برابر شده و در
تمامي رشته ها دختران وپسران ترکمن در مدارس عالي مشغول تحصيل هستند و
تعداد بسيار زيادي از ترکمن هائي که رشته هاي مختلف دانشگاهي را تمام
کرده اند هنوز نيز جذب بازار کار نشده اند.
در زمان انقلاب فقط ده درصد روستاهاي ايران داراي راه ماشين رو بودند،
امروز تقريباً از 46 هزار روستاي ايران 40 هزار روستا به شهرها به
وسيله ي جاده هاي شوسه و آسفالت متصل مي باشد. به همين ميزان هم زمان
انقلاب مردم روستاهاي ايران که 65 درصد جمعيت کشور را تشکيل ميداد فقط
10 تا 12 درصد از انرژي برق استفاده مي کردند.
امروز تقريباً تمامي روستاهاي ايران که بيش از صد نفر چمعيت دارند از
انرژي برق استفاده مي کنند.
وقتي ما کوچک بوديم در 12 سالگي روستاي خود را براي ادامه ي تحصيل به
سوي شهرها ترک مي کرديم و در شهرها اجاره نشين مي شديم، امروز همان
روستاها دختران و پسران دبيرستان خود را به پايان مي رسانند.
همه ي اين تحولات جامعه ي ايران را دگرگون کرده است. مردم ديگر عوض شده
و به همان ميزان هم براي زندگي بهتر و انساني تلاش مي کنند آنها امروز
بوسيله ي رسانه هاي گروهي خارجي و يا با سفر به کشورهاي مختلف و با
استفاده از امکانات مختلف اطلاع رساني قدرت دمکراسي و حقوق شهروند را
واقف شده اند.
رژيم جمهوري اسلامي ايران تحولات اجتماعي در کشور را مثل رژيم شاه سابق
درک نمي کند. شاه ايران قبل از ترک کشور گفته بود من نمي فهمم با وجود اينکه حقوق
کارمندان را بالا برده ام و کالاهاي رنگارنگ از خارج به ايران ريخته ام
باز مردم ايران بر عليه من شورش مي کنند.
محمد رضاشاه
تحولات اجتماعي که ايران بين سالهاي 52 تا 57 را درک نمي کرد. فکر مي
کرد بوسيله ي کالاي خارجي و يا با افزايش حقوق کارمندان مي توانست راحت
در کاخ خود بنشيند.
امروز نيز تحولات اجتماعي پس از جنگ سرد 67 تا 83 را رژيم درک نمي کند.
مردم ايران در سال 57 تحول سياسي مي خواست و فرزندان همان مردم امروز
تحول سياسي مي خواهند. همين تحول اجتماعي بود که آقاي خاتمي را به قدرت
رساند وقتي آقاي خاتمي قادر به تحول سياسي جدي که مردم انتظارش را مي
کشيدند نبود. مردم از پشت سر ايشان هم پراکنده شدند. ولي رژيم ايران
صداي زنگ بيداري آن سالها را نشنيده در نتيجه هنوز با سمبه مي خواهند
مسائل را حل کند. هنوز هم ضرب المثل آقاي خلخالي را دنبال مي کنند:
مردم ايران زير بار زور نمي رود مگر اينکه سمبه پر زور باشد.
به نظر من اين شعار ديگر قديمي شده، مردم ايران و ترکمن صحرا براي
آزادي و زندگي بهتر دلش لک مي زند و مي دانند اين کار شدني است فقط با
تحولي سياسي جدي در رهبري سياسي و منطقه.
سياسي
تحول اقتصادي ـ اجتماعي به دنبال خود تحول سياسي را همراه خواهد داشت.
رژيم ايران از نظر سياسي هم به بن بست رسيده است.
ساختار سياسي ايران شباهت زيادي به ساختار سياسي شاه و حکومتهاي
شاهنشاهي دارد و از دو بخش تشکيل ميشود.
1- بخش
انتصابي:
بخش انتصابي
شامل امام، شوراي نگهبان، شوراي مصلحت نظام.
اين سه ارگان تمامي قدرت را در دست دارند و تمامي ارگانهاي ديگر را
مجلس، دولت، ارتش، سازمان امنيت، رسانه هاي گروهي و اقتصاد را کنترل مي
کنند. اين سه ارگان مشکل اصلي ايران مي باشد که با ساختار سياسي دنياي
امروز و با رشد جامعه ي ايران همخواني ندارد. اين تضاد اصلي ملت ايران
با رژيم ايران مي باشد. بدون برکناري ارگانهاي انتصابي تحول جدّي در
ايران از نظر سياسي صورت نخواهد گرفت. اين ارگانها نه تنها ارگان باز
دارندۀ گسترۀ دمکراسي است بلکه اقتصاد و جامعه را نيز به فساد کشيدهاست.
وجود اين ارگانها مردم را از قدرت سلب کرده و مستخدمين ادرات را به
رشوه خواري و بروکراسي بيشتر ترغيب مي کند.
اين ارگانها بازدارندۀ اصلي تکنولوژي و گسترش مرگبار بيکاري و بروکراسي
مي باشد.امروز نگاه کوچک به وضع بروکراسي ايران نشان ميدهد وضع به چه
ميزان اسفبار است.
در ايران تقريباً پنجاه هزار نفر در شرکت نفت کار مي کنند، يعني 90
درصد صادرات ايران را همين پنجاه هزار نفر تدارک مي بيند، از طرف ديگر
رسانه هاي گروهي دولتي بيش از پنجاه هزار نفر استخدامي دارد . يا در
شکل گستردۀ آن در ايران تقريباً اگر کارمندان آموزش و پرورش را در نظر
نگيريم بيش از دو ميليون و پانصد هزار نفر در 24 وزارت خانه استخدام
هستند در واقع امر اين وزارت خانه ها نقش بنياد خيريه را بازي مي کنند.
ولي در کشورهاي اروپائي و ژاپن براي ادارۀ کشور هفتاد ميليوني فقط
دويست هزار نفر کافي است. بقيه ي نيروي مازاد ميباشد که با حقوق بسيار
پائين فقط مشغول کرده اند يعني کارهاي اداري که در کشورهاي صنعتي و
فراصنعتي بوسيله ي يک نفر صورت مي گيرد، در ايران بوسيله ي 13 نفر
صورت مي گيرد. همه ي اينها فقط و فقط براي جلوگيري از کاهش اعتراضات
مردم صورت ميگيرد. رژيم ايران در ادامه قادر به ادارۀ اين بروکراسي
لجام گسيخته را نخواهد بود.
2- بخش
انتخابي:
شوراي شهر
روستا، مجلس و رئيس جمهوري مي باشد. اين ارگانها چه قبل از انتخابات و
چه بعد از انتخابات به وسيله ي قدرتهاي انتصابي کنترل مي شود.
به اين ترتيب اين ارگانهاي مردمي و انتخابي فقط شکل صوري را دارد ولي
از نظر محتوا و چگونگي کارکرد همان ارگانهاي غير انتخابي هستند که
تصميم مي گيرند. هر کاري که ارگانهاي انتخابي بخواهد صورت دهد از هفت
خان رستم بگذرد تا مورد اجراء قرار گيرد که پذيرش آنها نيز به چه ميزان
به حفظ قدرت انتصابيون کمک مي کند بستگي دارد.
پس نتيجه اين است که در ايران تمامي قدرت را نيروهاي انتصابي دارند و
ارگانهاي انتخابي مردم فقط براي رنگ کردن مردم و براي قانوني جلوه دادن
ارگانهاي انتصابي مي باشد. رنگ کردن مردم شايد لغت سختي باشد ولي من
لغت بهتري پيدا نکردم.
بحث بالا تحليلي کوتا و فشرده از موقعيت اقتصادي، اجتماعي و سياسي
ايران بود. در مقالات بعدي خود به بحث نقش تشکلهاي مدني خارج از حکومت
در ترکمن صحرا و نقش ترکمنهاي خارج از کشور و موقعيت و وظايف آنها در
تحولات ترکمن صحرا پرداخت خواهم کرد.
norberdi@hotmail.com
|