امسال
نيزهمانند ساليان قبل صدها هزار انسان مبارز و شيفته آزادي با حضور خود
در قلعه بابک خرمدين قصد نمايش مقاومت در مقابل ناعدالتيها و استعمار
هستند.
اگر
اشتباه نکنم، حدود 6 ـ 7 سال پيش به پيشنهاد تاريخ شناس مشهور آذربايجاني
مرحوم پروفسور ذهتابي به منظور گراميداشت سالروز تولد بابک بعنوان مظهر
شجاعت و مقاومت در مقابل ظلم و تهاجم، نزديک به 150 نفر براي اولين بار
در قلعه گرد هم آمدند. از آن تاريخ به بعد، هر سال هزاران هزار
آذربايجاني از تمام نقاط ايران، بخصوص از تهران و شهرستانهاي مختلف ترک
نشين در نيمه اول تير ماه راهي شهر کليبر ميشوند و با رقص، آواز، سخنراني
و تئاتر سالروز تولد بابک خرمي را گرامي ميدارند و همزمان همبستگي عليه
ناعدالتيها را به نمايش ميگذارند. به تفسير ديگر، اين گردهمايي بزرگ
فرهنگي که در بطن خود حامل پيغام اعتراض عليه تبعيض هست محرک يک حرکت
سياسي گسترده زير پوشش رقص و آواز ميباشد.
براي
اولين بار بنده همراه يک دوست ديگر از اروميه سال 2001 ميلادي در اين جشن
سياسي شرکت کردم. حضور انبوه مردم اعم از زن و مرد، پير و کودک حقيقتا
مرا به شگفت انداخت. آن تصوري که در مورد اختناق و ترس مردم در مقابل
فشار حاکميت قبلا در ذهن خود داشتم از بيشه اشتباه از آب در آمد. مردم با
شجاعت تمام در هر گوشه و کنار به رقص و پايکوبي مشغول بودند و حرف دلشان
را با صداي بلند داد ميزدند و بظاهر از گروه فشار و حتي نيروي انتظامي
خبري نيز در ميان نبود. عليرغم اينکه زنان و دختران شرکت کننده در مراسم
جشن حجاب اسلامي را طبق قوانين نظام رعايت نميکردند رفتار هاي بي تربيت و
درگيريهاي ناشي از آن اصلا به چشم نميخورد و حضور مدني و دمکراتيک اشتراک
کنندگان واقعا شگفت انگيز بود. بيش از نيم ميليون انسان بدون مديريت و
سازماندهي با کمال ميل رعايت حقوق همديگر را ميکردند و حتي تراکم آنچناني
مردم چندان مشکلي نيز در ترافيک ايجاد نکرده بود. چنين برخوردها مرا ياد
آن روزهاي انقلاب ميانداخت موقعي که اکثر مردم با صميم قلب فداکاري
ميکردند و در مواقع لازم يار همديگر بودند.
صداي
رقص و آواز از هر گوشه به گوش ميرسيد. مردم در يک مساحتي به بزرگي صدها
زمين فوتبال در اطراف کوه پراکنده بودند و با فرارسيدن سحرگاه ( اول صبح
روز جمعه) اکثر مردم بصورت گروهي به طرف قلعه راه افتادند. مراسم خودجوش
و مخصوص از طرف بعضي انجمنها در بالاي قلعه تدارک ديده شده بود. بخاطر
تراکم فشرده مردم در مسير چند کيلومتري صعود، متاسفانه ما کمي به تاخير
افتاديم و در نتيجه نزديک ساعت 11 به قلعه رسيدم ولي بدليل ازدهام مردم
در قلعه موفق به تماشاي مراسم بزرگداشت در بالاي قلعه نشديم.
آن چيزي
که معلوم بود نيروهاي امنيتي پيش بيني چنين استقبال عظيم از مراسم مذکور
را نکرده بودند. تعداد کم پليس راه و راهنمائي و عدم وجود نيروهاي گشتي
در منطقه گواه آن بود. بدون شک بيش از نيم ميليون جمعيت آنجا جمع شده بود
اما بدلايل آشکار آمار دقيقي هنوز هم در دست نيست. اشتراک کنندگان مراسم
در کل منطقه پراکنده بودند و عملا آمارگيري صحيح غيرممکن بنظر ميرسيد. با
اين حال احتمالا آمار حضاران بين نيم و يک و نيم ميليون در نوسان بود و
اين بستگي به انگيزه و توانائي فرد آماردهنده از مراسم داشت. متاسفانه
مطبو عات درون و برون مرزي نيز بدلايل گوناگون از انعکاس مراسم غافل گير
شدند. پس از بازگشتم از ايران معلوم شد که مراسم به آن بزرگي توجه همگان
را آنطور که شايسته آن بود کسب نکرده بود.
چندي
گذشت و بار ديگر آرزوي ديدار وطن به دل آمد و اينبار اول تير ماه سال
2003 ميلادي همراه برادرم راهي ايران شدم. با تجربه مثبت پيشين از
گردهمائي در قلعه بابک فرصت را غنيمت شمرده و بار ديگر عزم اشتراک در آن
کردم. پنج شنبه دير وقت به منزل مادرم رسيديم و هنوز غبار راه از تنمان
پاک نکرده و فرصت ديدار با فاميل و آشنايان پيدا نکرده صبح روز جمعه بار
ديگر روانه قلعه بابک شديم. پارسال همانند امسال (2004) روزهاي برگزاري
اين مراسم مصادف با رحلت فاطمه زهرا دختر پيامبر اسلام بود و در نتيجه
برگزاري مراسم يک هفته بعد، يعني به 18 تير، که مصادف با جنبش دانشجوئي
نيز بود به تاخير انداخته شده بود.
مضاف بر
اينکه حاکميت سخت زير فشار کشورهاي غربي جهت امضاي پروتکول الحاقي در
رابطه با سلاح هسته اي بود و تحليل گران سياسي باور بر اين داشتند که
فشار از داخل و خارج به حدي رسيده که عمر نظام بزودي به انتها خواهد رسيد
مگر اينکه فشار خارجي بنوعي خنثي شود. بنابر اين فضاي سياسي کشور در تير
ماه خيلي بغرنج، آشفته و همزمان اميدوار کننده بود. رب و وحشت و شايعهاي
عجيب و غريب از جمله سازش نظامداران به ژنرالهاي امريکائي در ميان مردم
رواج بود و حساس بودن وضعيت بنوعي در جامعه احساس ميشد. سازمان اطلاعات و
امنيت کشور به شخصيتهاي برجسته آذربايجانيها براي شرکت در مراسم اخطار
داده بودند.
ما هنوز
به صد کليومتري قلعه نرسيده بوديم که نيروي انتظامي جلوي ماشين ظاهر شد و
اسامي، مسير و منظور از مسافرت را در ليست خود گنجاندند. دوباره در بيست
کيلومتري کليبر سپاه پاسدار تمام خودروها را نگه ميداشتند و دنبال آلت
موسيقي، پلاکارد، اعلاميه و بلند گو ميگشتند. ما که بغير از ساندويج چيز
ديگري همراه نداشتيم به سادگي از چنگ آنها در رفتيم و به مسير خود ادامه
داديم. براي بار سوم در ورودي شهرستان کليبر با نيروي انتظامي مواجه شديم
که زياد ما را سوال نکردند.
با توجه
به ازدهام نيروهاي امنيتي و انتظامي در مسير راه پي در پي مياندشيدم که
امسال مردم همچون سالهاي قبل اشتراک نميکنند ولي مشاهده حداقل دويست و يا
سيصد هزار انسان در اطراف کوه مرا به شگفت انداخت. بر خلاف سالهاي قبل
گروه فشار و نيروهاي امنيتي با آمادگي و تدارک کامل در منطقه بر قرار شده
بودند. نزديک به ده هزار نفر مسئول امنيت نظام در اطراف قلعه بودند و بر
خلاف سالهاي قبل بلندگوهاي قوي در گوشه و کنار نسب شده بود و مدام
شعارهاي مذهبي، قرائت قران و نوحه سرائي در آنها پخش ميشد. واقعا يک صحنه
مسخره آميز در اطراف کوه درست کرده بودند. گردانهاي سپاه و بسيج بصورت
دسته جمعي با سينه زني در مسير صعود به قلعه حرکت ميکردند با اينکه با
ريشخند مردم نيز مواجع بودند.
با اين
حال صداي رقص و آواز از هر گوشه به گوش ميرسيد و نيروي امنيتي توان
جلوگيري از آنرا نداشت. مردم شجاع بخوبي ميدانستند که دامنه کوه وسيع است
و اختناق بازده موثري در فضاي باز نخواهد داشت. از طرف ديگر احساس ميکردم
که اکثر حاضرين جشن ملي تنها بدنبال همايش سياسي نبودند بلکه تفريح،
اتحاد و همبستگي عواملي ديگر نيز در گردهمائي محسوب ميشدند.
يک هفته
بعد به اداره اطلاعات خبري و امنيتي احضار شدم و در عرض بازجوئي دو ساعته
سوالات متعددي در مورد اشتراکم در همايش سالروز تولد بابک شد که بنده با
صراحت کامل برداشت و عقيده خود را در مورد جشن ملي و سياسي بيان ميکردم.
جالب توجه اين بود که بازجو کننده مکررا در آمار اشتراک کننده به پنجاه
هزار نفر اصرار ميکرد که بنده مکررا آن را با احترام ولي مصمم رد ميکردم.
بازجوئي از من مصادف با قتل زهرا کاظمي خبرنگار شجاع ايراني ـ کانادائي
بود و احساس ميکردم که بازجوکنندگان با در نظر گرفتن عواقب خشونت خود با
احتياط کامل با بنده برخورد ميکردند. آنها گاهي با تهديد و گاهي با وعده
و وعيد بدنبال اطلاعات در مورد فعاليت مخالفان نظام در خارج بودند. بنده
که نه در سازمان سياسي ايراني برون مرزي و نه در تجمعهاي سياسي ديگري
اشتراک نکرده بودم طبعا اطلاعاتي براي آنها نيز نداشتم. بجاي سازمانهاي
سياسي بحث ما برسر حقوق ساير ملل ساکن ايران از جمله آذربايجانيها آغاز
شد که بر خلاف انتظارم بازجوکنندگان معتقد بودند که جنبشهاي ملي در ميان
اقوام پديده اي ساخته کشورهاي اجنبي ميباشد. از آنجائي که بنده اطمينان
داشتم که بازداشت من جز سردردي و تبليغ عليه حيثيت جمهوري اسلامي در
مطبوعات سوئد چيزي ديگر حاصل آنها نخواهد شد و آنها هم قبلا عواقب حوادث
خبرنگار کاظمي را درک کرده بودند بنابر اين در ابراز انتقاد ملايم خود
عليه نظام و استدلال بي اساس آنها در مورد جنبشهاي ملي دريغ نميکردم. در
هر صورت بعد از دو ساعت از چنگشان رها شدم ولي تا دقيقه آخر خروج از
فرودگاه همچنان در دلهره و اضطراب از بازداشت خود بسر ميبردم و بخود قول
دادم تا تغييرات اساسي در ساختار نظام رخ ندهد بار ديگر در مراسم بابک
خرمدين اشتراک نکنم.
امسال
نيز به سالروز تولد بابک خرمي، 10 تير، نزديک مي شويم که بدليل مصادف
بودن آن با رحلت فاطمه زهرا بحثهايي در ارتباط با تاريخ برگزاري اين
مراسم مطرح مي باشد. چند روز پيش با امضاي 151 تشکلهاي سياسي، اجتماعي،
فرهنگي و دانشجويي مختلف آذربايجان مبني بر موکول کردن مراسم بزرگداشت
سالروز تولد بابک به 18 ـ 19 تير منتشر شد. تعدادي از اين سازمانها
طرفدار برگزاري مراسم در هفته اول تير يعني 11 ـ 12 هستند لاکن بنظر
ميرسد که براي حفظ اتحاد ميان فعالين حرکت و براي جلوگيري از ضعيف شدن
همايش عظيم، اکثريت قوي طرفدار برگزاري مراسم در 18 ـ 19 تير هستند. با
اين حساب هم حاکميت دليل موجهي براي جلوگيري از اجراي مراسم ندارد.
باميد
اشتراک هر چه بيشتر مردم در اين جشن ملي
دکتر م.
سببي، لوند
|