مقاله

حاجي مراد گنبدي
تركمن ها: ملت يا قوم؛ فرهنگ يا خرده فرهنگ؟
ايران كشوري است كثيرالملّه با فرهنگها و زبانها و اعتقادات و آداب و رسوم متفاوت كه در آن اقوام ايراني از ساليان دراز در كنار هم زندگي مي كنند. در اين كشور و تشكيل آن مليتهاي گوناگوني تأثير داشته اند كه نمي توان نقش يكي را كمرنگ و نقش قوم ديگر را پررنگ تر قلمداد نمود.
اگر در دوران باستان در ايران اقوام پارسي در دوران هخامنشي اين قلمرو را با همياري ساير اقوام ايراني همچون تركهاي باستان (پروتو تؤرك لر)، سكاها و مادي ها توانستند مجد و عظمت ايران به عنوان يك امپراطوري سطح جهاني گسترش دهند در دوره بعد از آنها اين پارتيان ساكن درتركمنستان (مرگيانا ) بودند كه توانستند ايران زمين آنزمانرا از سلطه اشغالگران سلوكي خارج نمايند و ايران را مجد و عظمتي دوباره بخشند. و اگر ساسانيان به عنوان يك امپراطوري هم اكنون توسط افراطيون فارس تقديس مي شوند چه كسي است كه نداند تركمنهاي سلجوقي بزرگترين امپراطوري سطح جهان را پس از اسلام در قلمرو گسترده اي از هند و پاكستان كنوني تا دل اروپا و از شمالي ترين نقطه چين و تركستان تا عراق و بحرين در ايران بنياد نهادند و چه كسي است كه نداند هويت اسلامي ايران كنوني وامدار اقدامات عظيمي است كه سلجوقي هاي تركمن (ترك) در آنزمان از لحاظ فرهنگ، هنر و معماري در ايران پايه نهادند.
و باز چه كسي است كه مي تواند انكار كند نشانه هاي عظيمي را كه آنها به يادگار ازخود درشهرهاي مركزي ايران (اصفهان: مسجد جامع و...) بنا كرده اند و هنوز هم اصفهان به مسجد جامعي مي بالد كه ارزشمندترين دوره معماري خود را مرهون اين تركمانان هنرپرور است.
در شكل گيري ايران با فرهنگ و هنر و ويژگيهاي خاص خود تركها همانطور نقش داشته اند كه فارسها. تركمنها همانطور نقش داشته اند كه كردها و عربهاي ايراني همانطور كه بلوچها و هركه بخواهد ايران را محدود به يك قوم و يك مليت و يك زبان خاص بكند ره به خطا برده است.در اين كشور نقش اهل سنت همانطور آشكار است كه نقش اهل تشيع و در كنار آنها نقش ارمني ها و زرتشتيان در شكل گيري كشوري به نام ايران غير قابل انكار است.پس چگونه مي شود كه افرادي سعي در انكار نقش مليتهاي ايراني همچون كردها، تركهاي آذري، تركمنها، عربها ،بلوچها و اهل سنت در شكل گيري ايران هستند و سعي دارند تمام ميراث ايران زمين را در زبان وفرهنگ محدود فارسي خلاصه نمايند ( فارسي محدود از اين جهت كه اين افراد حتي فارس زبانان دري افغانستان و تاجيكان تاجيكستان را نيز غير خودي مي دانند و از فارسي فقط فارسي كنوني ايران را قبول دارند) وآيا اين تئوري باعث تضعيف ايران بزرگ نخواهد بود؟
آيا صحيح است كه ميراث برجاي مانده از ساير ملل و اقوام ايراني را به نفع خود مصادره نمود و ايران را فقط براي عده خاصي موطن ناميد و بقيه اقوام را اقوامي مهاجر قلمداد كرد؟ تركها را زردپوستان مهاجم شمال شرقي ايران ناميد و عربها را عده اي مسلمان مهاجم كه بويي ازتمدن نبرده اند؟
عده اي از دوستان تركمن در ايران وكشورهاي خارجي درباره بكارگيري واژه هايي همچون ملت، قوم ،فرهنگ وخرده فرهنگ بر ويژگيهاي فرهنگي مردم تركمن اختلاف نظر دارند و عده اي بكارگيري واژه قوم را براي تركمنها در ايران را تحقيرآميز تلقي مي نمايند و آنرا آلتي در دست شوونيستها براي كوچك شمردن تركمنها، تركها،عربها، كردها وبلوچها مي دانند. حال جاي سئوال اينجاست كه تعريف ما از ملت چيست؟ بايد گفت كه ما درايران كنوني واژه اي به نام ملت نداريم و ايران كنوني در واقع آميزه اي از اقوام ايراني است. ما در ايران واژه اي به نام ملت فارس نداريم چرا كه شمول مليت تنها درجمع آمدن تمامي مؤلفه هاي متشكله آنست. همانطور كه تركمنهاي ايران را نميتوان خارج از تركمنهاي تركمنستان، افغانستان، عراق و تركيه و سوريه و نيز بخشهايي از اؤزبكستان و شمال چين به عنوان يك ملت شناخت و اين اجزاء اگر درهم بياميزند آنگاه مي توان از آنها به عنوان ملت تركمن نام برد.
منكر اين نيستيم كه عده اي در ايران فرهنگهاي ترك آذري، تركمني، عربي، بلوچي و كردي را عامدانه خرده فرهنگ مي دانند و خود را از فرهنگ فارسي مي دانند ولي بايد بگوييم كه ما دربرخورد با اين قضيه و مشخص نمودن فرهنگ و مليت بايد دو فاكت جداگانه را درنظر بگيريم. اگر منظورمان فرهنگ ايراني است و ملت ايران (نه ايران محدود امروزي بلكه ايران حداقل سه ـ چهارسده پيش كه هم شامل افغانستان مي شود وهم عراق و...)بايد گفت كه در آن مليتهاي گوناگوني نقش داشته اند. ولي اگر منظورمان از ملت به عنوان يك مشخصه جداگانه است هركدام از فرهنگهاي ساكن كنوني در ايران خود بخشي از فرهنگ و ملت كلي خود هستند: تركمنهاي ايران به عنوان بخشي از ملت تركمن، كردها به عنوان بخشي از ملت كرد، آذري ها به عنوان بخشي از ملت آذري جهان و همينطور است بلوچها و عربها.
ايران را كشوري كثيرالمله ناميديم. كشوري كه بخشي از مليتهاي گوناگون رادرخود جاي داده است واگر قفقاز را موزاييك اقوام مي نامند به درستي ميتوان ايران را رنگين كمان ملتها دانست. حال تعريف ما از ملت چيست؟ در تعريف ملت بايد گفت كه تعريف سطحي آن عبارتست از"ملت گروهي ازمردم است كه به دلايلي خود را متعلق به يكديگر و وابسته به هم ميدانند.اين دلايل ممكن است ملموس وعيني باشد،مانند زبان و فرهنگ، دين، آداب و رسوم اجتماعي، سرزمين مشترك، تاريخ مشترك و عامل نژادي يا مانند جهان بيني مشترك؛ غير ملموس و عيني باشد" (1)
اما چه عواملي بايد وجود داشته باشند كه يك ملت شكل گيرد؟ و به عبارت ديگر كدام عوامل مي توانند در ملت سازي نقش اساسي و آشكار داشته باشند؟ در شكل گيري يك ملت علاوه بر عامل زمان كه يك عامل زيرساختي به شمار مي رود عوامل سياسي، فرهنگي، اجتماعي ديگري نيز دخيل هتند كه مهمترين آنها عبارتند از:

عوامل دخيل در مليت
1. فرهنگ وزبان: فرهنگ وزبان در ارتباط با هم گوشه اي از شخصيت ملتها را شكل مي دهند، هرچند هيچيك به تنهايي نمي توانند عامل تعيين كننده نهايي باشند. به عنوان مثال فرانسه زبان بودن مردم كشور فرانسه تنها به عبت داشتن زبان مشترك فرانسوي نيست بلكه به دليل فرهنگي است كه اين ملت را از ساير ملل جدا كرده است و گرنه مردم كشوري مثل بلژيك هم به زبان فرانسه سخن مي گويند ولي خود را فرانسوي نمي دانند ومليت خود را بلژيكي مي دانند و خود را يك مليت جدا از مليت كشور فرانسه مي دانند(2)
و اين همان چيزي است كه افراطيون در ايران قبول ندارند. به عنوان مثال با وجودي كه تركهاي آذري در ايران وابسته به مليت مشترك با تركهاي آذري درجمهوري آذربايجان هستند ولي اين دليل نمي شود كه خود يك مليت به حساب نيايند.همينطور است در مورد تركمنهاي ايراني و اعراب خوزستان ايران.
هرچند كه اين مليتها خود بخشي ازپيكره كلي مليت وفرهنگ تركي يا عربي هستند ولي با هويت مشخص ايراني نيز شناخته مي شوند و اينكه هركدام به تنهايي در ايران جمعيت غالب را تشكيل نمي دهند دليلي بر نسبت نيافتن واژه ملت بر آنها نمي تواند باشد.
2. مذهب: مذهب تأثير زيادي بر ايجاد فرهنگ و نيز دادن هويت مستقل به جوامع داشته و هر چند تأثير اين عامل هم اكنون تاحدودي كمرنگ شده است ولي هنوز هم عامل بالقوه اي است در مليت سازي. مانند نقش مذهب كاتوليك در شكل گيري جمهوري ايرلند و ليتواني يا وحدت تركستان (با مليتهاي ازبك و تركمن)در آغاز سده بيستم ميلادي
3. آداب وسنن اجتماعي:نمادهاي مشترك،جشنها و مراسم ويژه و حماسه ها و آداب مشترك ادبي نيز نقش مهمي در شكل گيري جوامع و نيز مليت سازي دارند كه بستر مليت را نيز آداب وسنن اجتماعي رقم مي زنند.
4. ميهن مشترك: اين عامل نيز ازعوامل مكمل يك مليت است كه اگر با عوامل بالا جمع گردد يك مليت ايده آل را مي سازد.امري كه براي بسياري از جوامع تحقق يافته است وبراي بسياري(از قبيل كردها)نيز به صورت يك آرمان وآرزو در آمده است.
مردمي كه دريك قلمرو زيست مي كنند به مرور زمان با يكديگر تماس حاصل مي كنند و ميهن و سرزمين مشترك مي تواند در دراز مدت سبب ساز تشكيل ملت گردد. در اين باره مي توان كشور كانادا را مثال زد كه ملت آن از تركيب دو مليت كاملا متمايز فرانسه زبان و انگليسي زبان تشكيل شده اند. اقليتهاي نژادي و زباني به مرور وطي ساليان دراز زندگي دريك سرزمين مشترك برخي ويژگيهاي خود را از دست داده و به سوي ويژگيهاي اكثريت سوق مي يابند.
ملتهايي كه طي سالها توانسته اند دربرابر فشارها ايستادگي كنند نيز انگشت شمارند.به عنوان مثال ژرمنهاي استان سودت چكسلواكي سابق كه سرانجام نيز در1938 ضميمه آلمان شدند را مي توان مثال زد.در ايران هم ميتوانيم با جميع جهات در اين زمينه به ملت تركمن اشاره نماييم كه ويژگي خلوص نژادي وفرهنگ ملي خود را هنوز حفظ كرده اند و در برابر انواع تحديدها، تهديدها و فشارها (اعم از زباني، اجتماعي وديني- مذهبي) ايستادگي نموده اند.
5. تاريخ مشترك:تاريخ مشترك نيز يك عامل مهم همبستگي و ملت سازي مي تواند به شمار بيايد.
6. نژاد مشترك: اين عامل در گذشته در ساخت يك مليت متمايز نقش بسيار مهمي داشته است ولي به تدريج كاركرد قديم خود را از دست داده است. هرچند هنوز هم دربخشهايي از آفريقا و آسيا به چشم مي خورد.
درباره تركمنها بايد گفت كه اين ملت همانطور كه پيشينه تاريخي حضورش در ايران به چندين سده مي رسد و از اين جهت درمليت ايراني آن شكي نيست ولي خود هويت ملي مستقلي نيز دارد كه اين هويت ملي همان مليت تركمني مي باشد كه وي را با تركمنهاي عراق و تركمنستان و افغانستان و... دريك رديف قرار مي دهد واين چيز غريبي نيست. وبه عبارتي تركمنهاي ايراني را با دو مؤلفه مي توان شناخت:
الف )هويت ملي (تركمني) كه در آن باورهاي مشترك، آداب و رسوم مشترك، نژاد مشترك و فرهنگ مشترك قابل ذكر هستند.
ب ) هويت ايراني كه بر اثر تاريخ مشترك، همجواري با ساير ملل و اقوام و نيز همزسيتي بين اين ملت با اسير اقوام و ملل در طول ساليان وسده هاي متمادي حاصل شده است.

كشورهاي ملي وكشورهاي غير ملي:
در تعاريف سياسي براي كشورهاي كنوني با دوتعريف روبه رو هستيم وآن واژگان ، تقسيم بندي كشورها به دو دسته ملي و غير ملي هستند؛ در اين تعريف:
• عموم كشورهايي كه 60 درصد و بيشتر جمعيتشان را يك زبان و فرهنگ تشكيل دهد آن كشورها را كشورهاي ملي نامگذاري مي كنند
• و عموم كشورهايي كه ملل واقوام مختلفي درآنها ساكن باشند كه هيچكدام اكثريت بالاتر از60 درصد را نداشته باشند اين كشورها را كشور هاي غير ملي مي نامند.
با اين تعاريف بايد گفت كه ايران نيز يك كشور غير ملي محسوب مي شود كه هيچكدام ازفرهنگهاي درون آن از اكثريت 60 درصدي برخوردار نيستند. و آنچه كه اكنون به نام فرهنگ ايراني تبليغ مي شود تنها بخشي از هويت ايران و تمدن ايراني است و در واقع فارسها با جمعيت سي درصدي و تركها (آذري ها، تركمنها، تالشي ها) با جمعيتي بالغ بر 50 درصد (و نيز كردها و عربها و بلوچها) در نهايت شاكله اين كشور را تشكيل مي دهند. از اين جهت اطلاق واژه قوميت بر ملل ايراني تركمن، آذري، عرب، كرد وبلوچي شايسته نيست.

جدول كشورهاي ملي وغير ملي درسطح جهاني(2)
 

 

كشورهاي غيرملي

 

 

متوسط         دومليتي    چند مليتي

كشورهاي ملي

كشورهايي كه بخشي از يك فرهنگ رادرخود دارند

اسامي

كشورهاي يك مليتي

60تا 94%از يك ملت      

 

بيش از95%از

يك گروه ملي

14

9

9

3

4

7

آفريقا

3

5

1

11

6

7

قاره آمريكا

2

3

6

6

2

22

آسيا

0

2

1

9

9

12

اروپا

0

2

0

3

2

4

اقيانوسيه

19

21

17

32

23

52

مجموع

 

درباره هويت ملي تركمنها
تركمنها پيشينه شان به كجا مي رسد؟خاستگاهشان كجاست؟طي قرون واعصار متمادي چه حوادثي راپشت سر گذاشتند؟ و فرايند تشكيل يافتن هويت ملي وفرهنگ جداگانه شان چگونه است؟ هويت مستقل ملي تركمنها از چه زماني شكل گرفته است؟
آيا فرهنگ وهويت مستقل ملي تركمنها درطول اين سالها تقويت شده است يا اينكه درطول قرون واعصار متمادي اين ملت سرفراز پسرفت داشته اند؟ در اين مبحث بنا دارم كه فارغ از هرگونه جانبداري آنچه را كه بزعم اينجانب آشكار است و به حقيقت نزديكتر ؛ بنويسم، قضاوت با روشنفكران و پژوهشگران ارجمند فرهنگ تركمن!
درباره تشكيل جامعه تركمن، ما يك تاريخ مشترك بسيار غني با تركهاي جهان (تركهاي آناتولي، آذري لار، اؤزبك لار،قرقيزلار، قزاق لار، او يغورلار) داريم. و اين از قدرت فرهنگي تركهاي جهان حكايت دارد كه چنين گستره تمدني جهانيي راشكل داده اند كه ازشمال چين تا دل اروپا گسترش يافته است ولي اگر دربين ملل ترك نيز بخواهيم ملتي راكه بيشترين خدمت رادرجهت جهاني شدن تمدن ترك انجام داده اند بي شك نام تركمن وتركمانان در رأس آن قرار خواهد گرفت!تركمن درقديم چه جايگاهي داشته است وحال درچه جايگاهيست؟
درباره پيدايش هويت مستقل ملي تركمنها ونيز پيشينه باستاني آنها نظرات بسيار متفاوتند. عده اي عقيده دارند كه تركمنها ملتي بومي در منطقه تركمنستان و شمال تركمن صحرا بوده اند كه در هزاره هاي پيشين كوچرو بوده اند ولي در طول هزاران سال دو پروسه را طي نمودند :
يكي بلحاظ فنوتيپي:كه چهره شان به نژاد شمال مغولستان شباهت يافت.
ديگري بلحاظ زباني: كه زبانشان به زبان تركي تغيير يافته است.(3)
برخي نيز با استناد به همين نظريه آنها را از سلسله هاي اوليه آريايي مي دانند كه بتدريج از خصوصيات ملل آريايي فاصله گرفته اند.اين نظريه پردازان كه بيشتر از انديشمندان اقوام فارس زبان هستند چنين نسخه اي را براي تركهاي آذري ايران نيز مي پيچند. و حتي عده اي نيز معتقدند كه لفظ تركمان به معناي "ترك مانند"است و اصليت اين ملت تاجيك بوده است و از آنجا كه به ترك ها شباهت يافته اندبه آنها لفظ تركمان (ترك مانند) اطلاق شده است!
رشيد الدين فضل الله نيز دراين زمينه كلمه به تركمن گستره بيشتري ميدهد و زير مدخل واژه اغوز مي نويسد:« اقوام اغوز: به تمامي اين اقوام تركمن مي گويند،....از فرزندان اغوز 24 نسل پديد آمده اند.لفظ تركمن درزمانهاي قديم وجود نداشته است و هر قبيله اي داراي لقب ويژه خود بوده است.بلكه به اقوام ترك كوچرو و دامدار تنها كلمه ترك اطلاق مي شده است.اقوام اغوز دربدو امر درماوراء النهر وخاك ايران نشو ونما يافته اند.شرايط آب وهوايي كم كم درآناتومي صورت آنان تأثير گذارد وچهره آنان به چهره تاجيكان شباهت پيدا نمود اما بدليل آنكه آنان كاملا درجامعه تاجيك داخل نشدند تاجيكان به آنان لقب"تركمان"يعني "تُرك مانند" دادند.اين لقب بعدها به همه طوايف اغوز تعميم يافت وطوايف اغوز به اين نام اشتهار يافتند»مشابه اين نظريات را "ميرخواند"مورخ ايراني قرن پانزدهم ميلادي نيز دارد.
نظريه اي نيز وجود دارد كه تركمنها اولين مسلمانان جامعه تُرك هستند كه به دين اسلام مشرف شدند و بهمين دليل از سوي اعراب به «ترك ايمان» لقب يافتند كه اين نام بعدها به «تركمان» وبعدتر به «تركمن»تغيير يافت.(4)
و يك نظريه كه روي آن چندان تحقيق نشده است ولي شايد به حقيقت نزديك تر باشد كه پسوند « من(Man)» بعد ازكلمه ترك يك لقب اشرافي وبه معناي "تُرك برتر" مي باشد.همانند پسوند«Kingdom» بعد از واژه Unitedكه درپادشاهي بريتانيا كاربرد دارد.(5) }واحتمال دارد كه ازسوي ساير ملل به قشر خاصي از تركهاپسوند Man بخاطر نقش آشكاري كه درتاريخ داشته اند اعطا شده باشد{
حال برگرديم به سئوال اوليه: ما در گذشته تاريخيمان چه نقشي درسطح منطقه اي وجهاني داشته ايم وامروزه به چه روزي افتاده ايم؟تركمني كه دردوره پارتي ها با شيوه "قاچا ـ اورش"(يا همان شيوه اي كه اكنون به شيوه پارتيزاني معروف شده است) ايران بزرگ وكهن آنزمان را ازدست سلوكيان و هلني ها آزاد نمود.
تركمني كه دردوره سلجوقي بزرگترين امپراطوري اسلامي را درجهان ايجاد نمودند كه كمر امپراطوري روم را شكست و قلب آن را ( بيزانس) را به فتح و نام بيزانس رابه نام بامسماي «اسلامبول» تغيير داد.
تركمني كه هم اكنون درجاي جاي ايران هرجا رابگرديد آثاري ازتاريخ وتمدن وي درقالب نقاشي ، معماري، هنر، فرهنگ و واژگان به چشم مي خورد.(يكي ازمعروفترين مكاتب نقاشي در ايران به مكتب تركمن معروف است).
تركمني كه تركيه كنوني و تركهاي جهان وامدار پيروزي وي درآناتولي وبيزانس هستند.
تركمني كه سلسله معروف «آق قويؤنلي» و « قارا قويؤنلي» اش تمام آذربايجان كنوني را زير سيطره خود داشتند وآثار شگرفي بر تاريخ ايران وقسمتي ازتركيه وعراق داشتند.
تركمني كه هنوز هم درقلب هندوستان ازفتوحاتش ياد مي شود (دروازه ورودي دهلي وهند در دوره گوركانيان بدست يك سردار مسلمان تركمن فتح شده است وبهمين دليل دروازه اي در دهلي به نام «Turkmen Gate» (دروازه تركمن) معروف است).
تركمني كه درشكل گيري بيش ازنيمي از امپراطوري هاي بزرگ جهان درمشرق زمين نقش مستقيم داشته است. و تركمني كه صاحب قديمي ترين اثر مكتوب موسيقيايي است(6)
و اين مربوط به گذشته تاريخي ماست!حال سئوال اينجاست: ما اكنون دركجاي اين عصر هستيم؟ وآيا اينجايي كه ما ايستاده ايم جايگاه واقعي ماست؟آيا تركمن كنوني نسبت به گذشته تاريخي اش پيشرفت داشته است يا اينكه شاهد پسرفت و پسروي خودهستيم و ساكت و خاموش نظاره گر نابودي تدريجي فرهنگي مان هستيم؟ افتخار به گذشته درجاي خود مايه مباهات است ولي ما اكنون چه درچنته داريم؟ در عصر جهاني شدن (Globalism) ما چه براي عرضه به بازار فرهنگي جهان داريم؟
بسياري درسطح جهاني جمعيت تركمنها را رو به افزايش مي دانند ولي اعتقاد دارم كه نسبت به برهه هاي زماني ما ريزش جمعيتي داشته ايم! و اين ريزش جمعيتي نه بخاطر كشت و كشتار تركمنها توسط ساير ملتها، نه بخاطر مرگ و مير تركمنها؛ بلكه بدلايل ديگري رخ داده است! دليل چه مي تواند باشد؟ دليل من براي ريزش جمعيتي تركمنها بسيار ساده است! بخاطر آنكه بسياري از زيرشاخه هاي تركمنها درطول قرون متمادي ازفرهنگ اصيل و اوليه تركمني جدا شده اند و به ساير ملل مشابه گرايش پيدا كرده اند. همه تاريخ نويسان بالجمله معتقدند كه سلجوقي ها تركمان بوده اند ولي همين سلجوقي ها چه خدمت عمده اي به ملت اصيل تركمن داشته اند؟چه قدر به هويت ملي خود پايبند ماندند؟و دربارگاهشان كدام از مليتها را بخدمت گرفتند؟ تركمنها را؟يا ساير مليتها را؟
«سلاطين سلجوقي قدرت خود را براكثر نقاط آسياي مسلمان و برناحيه سيردريا موطن اصلي شان كه ديگر درنزدشان اهمّيتي نداشت ، گسترش دادند.سلاطين سلجوقي[بعدها] بيشتر خود را مسلمان مي دانستند تا ترك[تركمان] وتوجه اندكي نسبت به سرزمين مرزي[مادري]امپراتوريشان مبذول مي داشتند.»(7)
« سلجوقيان كه خود اصالتاً تركمن بودند تركمنها را به كلي فراموش كردند...»(8)
... « نادرشاه كه خود يك تركمن از قبيله افشاريه [آوشار] بود ، در دره گز نزديك مرز تركمن [تركمنستان] ديده به جهان گشود در اوايل باسركردگاني مانند خود كه كنترل شهرهاي خراسان رادردست داشتند ، باب مجادلات را گشود. نخستين عمليات نظامي او عليه "نِسا" و"دوران"بود كه باهمياري كردهاي قوچان ، تركمنها را مغلوب كرد وآنان را مجبور به اطاعت از خويش نمود....وقايع سالهاي سلطنت نادرشاه مملو ازدرگيري هاي مداوم باتركمنهاست...»
و همين نادرشاه تركمن است كه آنچنان دست به غارت وكشتار تركمنها مي زند كه مختومقلي (زبان گوياي تركمنها)به فغان مي آيد وشعري با عنوان «فتاح» مي سرايد و با سوز دل نادرشاه افشار تركمن را نفرين مي كند:
" تو كشتار و غارت را براي ما به ارمغان آورده يي!
چشمان مارا كور كردي در حالي كه مي خواستي عدالت را پيشه كني!..."
و اين حقيقت تلخي است كه تمامي سلسله هاي تركمان درطول زمان از مسير اصالتهاي فرهنگي وملي خود دور افتادند.حال دليل هرچه كه باشد نتيجه آن يكي است: تضعيف تركمنها!
مگر سلسله آق قويؤنلي وقارا قويؤنلي درآذربايجان تركمن نبودند؟پس چگونه است كه ما در حال حاضر هيچ نشانه اي ازتركمن بودن و وجود تركمنها دريك برهه دراز تاريخي درآذربايجان نمي بينيم؟!دليل اين امردر چيست؟بسياري مي گويند كه آذربايجانيان هويتي مستقل از تركمنها دارند(حداقل از 500 سال به اين طرف) ولي ادعاي من آنست كه بسياري ازآذربايجانيهاي كنوني همان تركمنهاي پانصد ـ ششصد سال قبل هستند كه از تركمن صحرا و تركمنستان كنوني به آن منطقه كوچيده اند و بعدها با تغيير مذهب ( از اهل سنت به شيعه)و نيز تغيير در واژگان (به تناسب موقعيت مكاني) بكلي از هويت ملي گذشته خود دور شدند و هم اكنون جزئي از آذربايجاني ها به شمار مي روند.
علاوه بر شواهد تاريخي كوچ عظيم تركمنها دردوره هاي سلجوقي، آق قويؤنلي وقارا قويؤنلي ودوره هاي متأخر از تركمن صحرا وتركمنستان به آذربايجان مي توانيم با اندكي دقت درآناتومي چهره ونيز فنوتيپ مردم اصيل كوهستانها ومناطق روستايي آذربايجان كه به نسبت ازاصالت بيشتري برخوردارند متوجه اين موضوع شويم وحتي هم اكنون طوايفي از همين آذربايجانيها خود را با ذكر مستندات تاريخي «تركمن» ميدانند كه طايفه « قارا پاپاخ» هاي آذربايجان نمونه اي ازآنها هستند.
اين نمونه ها را آوردم كه بگويم بسياري از طوايف تركمن درگذشته از بدنه و پيكره اصلي خود جدا شده و قوام وشكوه اقوام وملل ديگر را رقم زده اند.حال علت اين ريزش عظيم جمعيتي درچه بوده است!تركمنها در دوران رنسانس اروپا تخمينا وطبق نظريات مورخين درآسياي ميانه جمعيتي بالغ بر 3،5 الي 4 ميليون نفر داشته اند!حال از دوره رنسانس دراروپا چندين قرن گذشته است ولي جمعيت تركمنها شايد از 6 ـ 7 ميليون نفر فراتر نرود!علت پافشاري من به اين نكته كه تركمنها دردوره تاريخي خود تاكنون دچار پسرفت شده اند نيز در همين نكته است!بنظر شما چگونه وچرا وبه چه علت عده اي ازمليت تركمن بعد از گذر زمان از بدنه وپيكره ملي خود دور شده اند بطوري كه ديگر اسمي ازآنها دركتب وتاريخ نيست؟
علت نه در ضعف فرهنگي ما بلكه در آنست كه اين ملت به داشته هاي فرهنگي خود آگاه نبوده است وكما اينكه هنوز هم آگاه نيست! و درد ما وجامعه تركمن در عهد كنوني نيز در همين است!آري ما خود را نمي شناسيم!هويت خود را نمي شناسيم!هنجارهاي خود را نمي شناسيم!ودربرخورد با فرهنگ ساير ملل وفرهنگها زود به ورطه خودباختگي دچار مي شويم!جان كلام نيز درهمين است.
اين درد تاريخي ماست درطول قرون و اعصار كه هنوز هم شاهد آن هستيم.وتا زماني كه ما خويشتن را وهويت ملي خود را نشناسيم نه چيزي براي عرضه درسطح جهاني خواهيم داشت ونه شاهد تغيير نگرش ها خواهيم بود.حتي بسياري ازتركمنهاي ايران وقتي كه درباره هويت خود وفرهنگ خودمي خواهند داد سخن بدهند از اسب ودوتار سخن مي گويند!بله!دوتار واسب جزء هنرها وافتخارات ملت تركمن است ولي اكنون نيز در عصري كه بسوي جهاني شدن پيش مي رويم آيا دوتار واسب براي هويت سازي ومليت سازي شرط كافي ولازم بشمار مي آيد!؟آيا دوتار و اسب تمام شاكله ملي و هويتي ما را تشكيل مي دهد؟ روي سخن من بيشتر با پژوهشگران و نويسندگان ومتفكرين تركمن است! ما چه كرده ايم؟ در تمام طول تاريخ كه تركمن درخواب بوده است بسياري از مليتها و قوميتها گوي سبقت را از وي ربوده اند. از روزگار شكوه تاريخي تركمنها دير زماني است كه گذشته است و بنظر مي آيد كه تحقق يك رنسانس تاريخي در بين ملت تركمن لازم است. چه از لحاظ سياسي، چه بلحاظ فكري و فرهنگي و چه بلحاظ اجتماعي. روشنفكران تركمن بلحاظ نرم افزاري (تفكر)چه نقشي در تحقق اين رنسانس همه گير و ملي خواهند داشت؟آنها چگونه مي توانند باعث بيداري اين ملت شوند؟درتمام تاريخي كه تركمن از سياست گريزان بوده است ساير ملتها به تجهيز خود بلحاظ سياسي وانديشه اي مشغول بوده اند.سخن يك دوست كرد عراقي هنوز هم از ذهنم نرفته است كه با افسوس مي گفت: «كاش ما نيز كشوري همانند تركمنستان داشتيم! آنگاه به مردم آن كشور نشان مي داديم كه راه پيشرفت چگونه است!»
كاري به اين نداريم كه درسيستم بسته حكومتي تركمنستان (كه حتي مخالفان آن نيز سابقا جزئي ازحكومت بوده اند و اين از عجايب روزگارست!) نمي توان به تحول و پيشرفت دل بست. ولي تركمنها با وجودي كه بلحاظ سخت افزاري (Hard ware) از امكانات خوبي برخوردارند كه ساير ملتها آرزوي آنرا درسر مي پرورانند ولي بلحاظ نرم افزاري (Soft Ware) و تفكر اداره جامعه بزرگ خود چندان تحركي ازخود نشان نمي دهند! و اين وظيفه همه فرهيختگان، سياسيون، روشنفكران و انديشمندان ملت تركمن است كه تمام تلاش خود را مصروف پيشرفت فرهنگي جامعه خود نمايند. در جهان امروزي تنها دانش شرط پيشرفت فرهنگي نيست بلكه دركنار دانش ما بايد بينش فرهنگي را نيز بازتوليد كنيم. هم اكنون تركمنهاي ايران به تجهيز فرزندان خود به دانش اهتمام دارند ولي آنچه كه مهم است بينشي است كه اين فرزند بايد پيدا كند. و اين مهمترين نكته براي هويت يابي فرهنگي و ملي است. امري كه ما سالهاست از آن غافل مانده ايم.
بايد بجاي آنكه در دعواي واژگان و كلمات اسير شويم سعي در"به روز نمودن" جامعه خود داشته باشيم. بايد مقتضيات زمانه را دريافت و همگام با تغييرات جهاني فرهنگ خودي را با تعاريف نوين سازگار ساخت، بدون آنكه فرهنگ اصيل و ملي كوچكترين آسيبي ببيند.
اگر سابق بر اين قدرت، منزلت مي آورد اكنون اين فاكت جاي خود را به معرفت داده است.بايد معرفت و علم را دربين جامعه خود گسترش داد تا به قدرت دست يافت.واگر سابق بر اين؛ قدرت در تعداد انسانها وابزار آنان خلاصه مي شد اكنون شرايط زمانه عوض شده است واين گوهر معرفت است كه هم منزلت، هم قدرت وهم ثروت به ارمغان مي آورد وبراي يك ملت چه ثروتي بالاتر از معرفت وجود دارد؟
بايد سعي در توليد علم، معرفت و خودشناسي داشت. تركمن يك ملت است با شاخصه هاي ملي وهويت فرهنگي اصيل.حال چه عده اي بخواهند آنان را حقير جلوه دهند و با بكاربردن عمدي واژه هايي همچون قوم وخرده فرهنگ سعي درانكار آنان داشته باشند.علت آنكه عده اي ازشوونيستها وافراطيون درايران از واژه قوم تركمن استفاده مي كنند همين است ولي روشنفكران تركمن هرگاه كه از واژه قوم براي جامعه تركمن استفاده مي كنند مي تواند بي دليل نباشد(حداقل براي امثال من درايران) چرا كه:
"تركمنهاي ايران بخشي از تركمنهاي جهان(تركمنهاي تركمنستان ، افغانستان، چين ، عراق ، سوريه وتركيه) هستند واز آنجا كه همه اين جوامع تركمن درقالب كلي تشكيل ملت تركمن را مي دهند پس اقوام تركمن داخل ايران جزئي از ملت تركمن هستند وبدين دليل از بكار بردن واژه ملت تنها براي تركمنهاي ايران اجتناب مي شود وعلت اينكه نويسندگان تركمن درداخل ايران واژه قوم را به كار مي برند نيز در همين امر است.و اين مثال مانند اين است كه تمدن ايراني با مرزبندي ايران كنوني معناي درستي ندارد و آنگاه مي توان صحبت از تمدن ايران نمود كه افغانستان كنوني، عراق عرب وبسياري از بخشها همانند بخارا وسمرقند را به آن اضافه نماييم وگرنه چيزي به نام تمدن ايراني معنايي ندارد اگر بخواهيم تمدن ايراني را با خرده فرهنگ فارسي ايراني(فارغ از فارسي هزاره، تاجيكي وافغاني) يكي قرار بدهيم!
مابراي شناساندن هويت ملي خود چه كرده ايم؟
هرملتي براي آنكه خود وفرهنگ خود رابراي ساير فرهنگها وملل بشناساند خود دست به عمل مي شود وبه تربيت نيروهاي متخصص دراين زمينه دست ميزند.سئوال اينجاست:تركمنها دراين زمينه چه كاري كرده اند؟با تأسف بايد گفت كه متأسفانه تركمنهاي ايران براي معرفي فرهنگ خود ازدرون چندان كاري نكرده اند.
عمده مطالعات درباره آداب ورسوم ، تاريخ و فرهنگ ملت تركمن درزمان گذشته توسط مستشرقين خارجي همچون «آرمينيوس وامبري»، «كاپيتان كارل ناپيير»، «فاروق سؤمر»،« محمت ساراي»و...انجام گرفته است.در عصر حاضر ما براي شناساندن فرهنگ وملت خود چه كرده ايم؟
در طي اين چند سال كدام كتاب معتبر علمي و پژوهشي ازسوي تركمنهاي ايران به رشته تحرير درآمده است؟ باورش سخت است ولي حقيقتي است كه حتي در دوره حاضر نيزعمده تحقيقات ميداني و كتابخانه اي درباره تركمنها در داخل ايران توسط غير تركمنها انجام گرفته است.ما چه كرده ايم؟به غير ازكتاب "تاريخ تركستان" كه سالها پيش توسط اراز محمد سارلي نوشته شده است و نيز انگشت شمار تأليفات محققان ارزشمندي مانند آنادردي عنصري (و ملا عاشير قاضي، محمد قوجقي، عطاگزلي،آق اتاباي وچند نفر ديگر كه شمارشان ازتعداد انگشتان دست بيرون نيست) تركمنها چه چيزي براي عرضه در طول اين سالها داشته اند. و جالب اينكه همين پژوهشگران نيز اكنون كم كار شده اند و بنظر مي آيد انرژي سابق را براي نوشتن نداشته باشند؟علت اين امر درچيست؟و آنگاه و در اين شرايط ماچگونه انتظار داريم كه« دستي ازغيب برون آيد وكاري بكند!»
وقتي كه خود تركمنها براي شناساندن هويت ملي خود كاري نكنند نبايد انتظار ديد منصفانه پژوهشگران خارجي ازآداب ورسوم تركمنها داشت.پژوهشگراني كه يا قرباني سياست مي شوند يا اينكه درطول مدت اندك حضورشان هرآنچه را كه ببينند مي نويسند.بدون آنكه به عمق وكُنه قضايا پي ببرند.و اينگونه مي شود كه فرهنگ تركمن در اذهان خوانندگاني كه پژوهش افرادي را مي خوانند كه بي غرض نمي نويسند مغشوش است و بسياري از غير تركمنها نيز درباره اين ملت همان ذهنيتي رادارند كه متعلق به سالها پيش است!آيا نبايد حركتي نوين در اين زمينه انجام گيرد؟آيا نبايد تركمن توسط خود تركمنها از درون معرفي شود وبه ساير ملل شناسانده شود؟
در باره توليد علم در منطقه وفرايند آن ونيز نتايج ملموس وعيني آن درجامعه واقعيت تلخ ديگري نيزكه درمنطقه تركمن صحرا شاهد آن هستيم نگاه ناصحيح به رشته هاي انساني در تحصيلات عاليه مي باشد.متأسفانه انديشه اي كه دراين باره شكل گرفته آنست كه معمولا خانواده ها ابتدا رشته هاي فني يا علوم تجربي را به فرزندان خود توصيه مي كنند ودر آخر اگر فرزندانشان بلحاظ تحصيلات اندكي ضعيف باشند آنها را به ادامه تحصيل در يكي ازرشته هاي علوم انساني تشويق مي كنند ونتيجه آن مي شود كه ما جوانان زيادي رادرتركمن صحرا مي بينيم كه ليسانس يا فوق ليسانس تاريخ دارند ولي اندكي آگاهي نسبت به تاريخ گذشته خود ندارندو درس راتنها براي پاس كردن چند واحد درسي گذرانده اند،نه علاقه اي به اين رشته داشته اند.حال اين دانشجويان گذشته وكارشناسان امروز چه خدمتي براي فرهنگ خود خواهند كرد؟ وآيا آنها بار علمي متناسب با رشته تحصيلي خود را دارا خواهند بود؟
اكثر دانش آموزان سطح دبيرستان تركمن صحرا كه هم اكنون در رشته علوم انساني تحصيل مي كنند در واقع چاره اي جز پذيرش اين رشته نداشته اند و قريب به اتفاق معتقدند كه اگر مي توانستند رشته هاي ديگري از جمله رشته هاي رياضي يا تجربي را انتخاب مي كردند چرا كه آينده شغلي براي آنها نسبت به رشته هاي علوم انساني (رشته هايي چون تاريخ،جامعه شناسي، مردم شناسي، ادبيات فارسي و...)به نسبت بهتر است! و ضمن آنكه افرادي هم كه در اين شاخه از تحصيلات دبيرستاني داراي استعداد بيشتري هستند معمولا رشته هايي چون حسابداري را انتخاب مي كنندتا رشته هايي چون مردم شناسي يا تاريخ.ودر آخرعده بسيار قليلي نيز هستند كه بنا به علاقه شان رشته هاي نظري را انتخاب مي كنند كه اين افراد اگر در طول تحصيل دردانشگاهها انگيزه خود را ازدست ندهند باادامه تحصيلات درمقاطع بالاتر بسيار نيز موفق هستند ولي تعداد اين افراد به نسبت جمعيت آنقدر اندك است كه شايد اصلا به شمار نيايد.
براي معرفي فرهنگ ملت تركمن به غيرتركمنها اين خود تركمنها هستند كه مي توانند بصورت بي طرفانه وفارغ از هرگونه پيش داوري دست به تحقيق وپژوهش بزنند و اگر غير از اين شود(كه اكنون نيز چنين است)نمي توان انتظار داشت كه تمامي باورداشتهاي اين ملت بصورت درست وصحيح به سايرين معرفي شود وطبيعتاً براي تحقق اين امر نيازمند آن هستيم كه در جامعه خود، فرهيختگان وانديشمنداني تربيت كنيم كه بتوانند با نوشته هاي علمي ومستند در راه شناخت بيشتر خود گام بردارند.محققاني كه آينده علمي ملت تركمن را درايران رقم خواهند زد.
و درآنصورت است كه مي توان به تحقق يك رنسانس اجتماعي، سياسي وفرهنگي در درون ملت تركمن اميد بست. رنسانسي كه با ويژگيهاي عصر كنوني وروند پرشتاب جهاني شدن ضروري مي نمايد.

منابع:
1) ميرحيدر، دره(1381)؛ « مباني جغرافياي سياسي»؛ تهران؛سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)
2) همان منبع
3) Taylor,P.J.(1990): Political Geography:Second Edition:Longman Scientiffic and Technical,U.K
4) يگن آتا قارريف(و)مراد آنه نفس اف؛ درآمدي بر پيشينه وخاستگاه قوم تركمن، فصلنامه ياپراق؛ ترجمه احمد كم، شماره پاياني(؟)، ص
5) همان منبع
6) فصلنامه آسياي مركزي وقفقاز ، شماره ؟
7)محمد زاده صديق، حسين؛ نغمه هاي ناميراي سازهاي تركمني،نشريه صحرا،سال چهارم، شماره 35، ص 5
8) مفتاح ، الهه؛ فرهنگ، آداب ، رسوم وباورهاي تركمنها ، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي وقفقاز، سال چهارم، دوره دوم، شماره 11 ، ص177
8) Abul ghazi,The Genealogy of The Turkmans,ed.by.A.N.Kononov,Mossow,
1958,p.64.
9) مفتاح،الهه؛ فرهنگ، آداب، رسوم وباورهاي تركمنها، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي وقفقاز؛ سال چهارم ، دوره دوم ، شماره 11، ص:178

 
[ بازگشت به صفحه اول ]  [ نسخه قابل چاپ ]  [ اين متن را با ايميل بفرستيد ]

turkmensahra.org