شعر
ايوب گرکزي
در وادي حسرت
در کوره راه باريک و دراز هجرت
با کوله باري از عشق پنهان
در کوچه هاي
بي بازگشت قلب
سفر خواهي کرد
وصال چون سرابيست
تشنه لب خواهي تاخت
خواهي ديد ره چه تاريک است
گويي تمام ستاره گان فتاده است
باور نمي کنم
راستي ،
آخرين ستاره را کي ديده است
[
بازگشت به صفحه اول
]
[
نسخه قابل چاپ
]
[
اين متن را با ايميل بفرستيد
]
turkmensahra.org