توقماق: نيروي انتظامي استان
گلستان از مدير و مسئول نشريه صحرا وهمچنين نويسنده مقاله (گسترش سرقت و ناامني
مردم را کلافه کرده است.) شاکي شده و مدعي است که اين کار اقدامي مغرضانه بوده
وتوهين مستفيم به خدمات شبانه روزي آنها مي باشد.اين ادعا، مرا نيز تحت تاثير خود
قرار داده و با خود گفتم شايد حق با آنها
باشد.بر حسب
اتفاق و براي احوال پرسي به يکي از خويشاوندان زنگ زدم ، ولي او گفت که ديشب
گوسفندشان را دزد برده است، از تعجب دهانم وا مانده بود که دوستم تاياق به
پيشم آمد. اين موضوع را به او گفتم و او نيز قضيه دوستش، قازيق را برايم
تعريف کرد:دو دهه
پيش بود که نيروي انتظامي (پاسگاه) را به بيرون از شهر انتقال داده بودند، يعني
به جايي که اصلا سکنه اي نبود، تصادفا قازيق نيز قطعه زميني از بغل پاسگاه
خريده و آلونکي بر پا کرده بود و همه مردم مي گفتند که ديگر قازيق راحت
شده است و شبها مي تواند راحت بخوابد، چونکه کسي داردبرايش شبانه روزي کشيک ميدهد، و قازيق نيز واقعا باورش
شده بود وخود را در امنيّت کامل مي پنداشت. ولي هر
روز که ميگذشت يکي از مرغهايش ناپديد مي شد و قازيق فکر ميکرد که در اين
بيابان بايد روباهي در کار باشد که او را کلافه کرده است ، و رفت يک سگ گرگي
خريد.از
شما چه پنهان که فرداي آن روز سگش را دزديده بودند و قازيق بر آن شد که به
نيروي انتظامي شکايت کند ولي رئيس نيروي انتظامي با نيشخند گفت : قازيق،
تبت رفته بالا ، داري هزيان مي گويي و ادامه داد که در اين صحرا چه کسي ميداند که
در حياط شما سگ گرگي است. از آن تاريخ به بعد، قازيق به نگهبان دم در شک
مي کرد.