معمولاً در مورد زنان ترکمن تا امروز به عنوان نصف جمعیت منطقه پرداخته
نشده است، اگر هم پرداخته شده بسیار نادر بوده است. این موضوع نشان دهندۀ
نه تنها ضعف زنان تحصیل کردۀ ترکمن است، بلکه تحصیل کردگان مرد نیز مسئول
می باشند که تلاش نمی کنند به مشکلات مادران و خواهران خود بپردازند و
محدودیتهای ویژه ای که دامن گیر آنها هستند را نمی بینند.
همیشه فکر می کنند دنیا فقط روی سر خودشان خراب شده و تلاش می کنند از
زیر آوار خود را نجات دهند. من نمی خواهم برادرم را محکوم کنم که چرا
حرفی در مورد ما نمی زنند. ترس من اینست که آنها ما را فراموش کرده
باشند، و ستمهای مضاعف ما را درک نمی کنند. اگر گذری به روزنامه هائی که
در ترکمن صحرا منتشر می شوند نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که در هیچ
جائی به مسائل و مشکلات زنان ترکمن قلمی زده نمی شود. یا نگاهی به
وبلاگهای ترکمنها سری بزنید هیچ جا هیچ مطلبی در مورد زنان ترکمن پیدا
نمی کنید، انگار هیچکس خواهر یا مادری ندارد.
چند روز پیش دانشجویان ترکمن در "یاهو گروپ" بحثی را راه انداخته
اند که من خودم دقیق نفهمیدم جریان چیست.
کی با کی می تواند ازدواج کند؟
یکی می گفت دزد را به روستا راه نمی دادند، با کمال پرروئی سراغ کدخدا
را می گرفته! برادر عزیزم وقتی من نمی توانم به تنهائی برای دیدن شما سفر
کنم، وقتی من نمی توانم قبل از ازدواج با شما صحبت کنم و در میان گلهای
پارک شهر نمی توانم با شما گل بگویم و گل بشنوم، وقتی که من نمی توانم
مسابقات شما برادرانم را از نزدیک تماشما کنم و از هنرهای ورزشی شما لذت
ببرم. شما صحبت از این می کنید چه کسی شما و مرا خوشبخت خواهد کرد بدون
اینکه بدانید کسی که شما را خوشبخت خواهد کرد زندانی اسیر است. برادرم
شما را به روستا راه نمی دهند و شما سراغ کدخدا را گرفته اید. بهرحال
بگذریم مشکلات زیاد است به همین میزان هم گناهکار فراوان می باشد.
اما وضعیت ما زنان ترکمن چگونه است؟
قبل از انقلاب مدرسه رفتن برای دختران ترکمن جزء واجبات نبود و از طرف
دیگر روستاهای ترکمن صحرا مدارس بالاتر از پنج ابتدائی نداشتند و کسی هم
تلاش نمی کرد دختر بچه یازده یا دوازده ساله خود را به تنهائی به شهرها
روانه کند تا در مدارس عالیتر به تحصیل پپردازد. در نتیجه نود درصد
دختران ترکمن از کلاسهای بالاتر از ابتدائی محروم بودند. ده درصد جمعیت
ترکمن که شهر نشین بودند سواد آموختن دختر بچه را جزء واجبات نمی
دانستند. علاقه پدران ما بیشتر روی این متمرکز بود که از دختر بچه خود زن
خانه دار به جامعه ارائه دهند، نه یک خانم تحصیل کرده که بتواند در
ارگانهای جامعه مسئولیت بزرگتری را پذیرا باشند.
عدم داشتن مدارس بالاتر در روستاها، فرهنگ، ساختن خانم خانه دار و فقر
مردم روستا و بسیاری مسائل پیچیدۀ دیگر ما دختران جوان را از تحصیل و
آموزش باز داشته بود، پس ما به زنانی تبدیل می شدیم که کار خانه با ماست
و بیرون خانه با مرد می باشد. چیدن سفره با من، نان سفره با مرد خانه
است. ظاهراً همه چیز به خوبی پیش می رفت و مردم گرفتار زندگی فقیرانه خود
بودند و زنان و مردان به همان روش زندگی خو گرفته بودند و تلاش جدی صورت
نمی گرفت که به این روش تحولی داده شود. این وضعیت تا سالهای 1340 ادامه
داشت و بایستی یک جا سوت پایانی زده می شد. در این سالها جنبش قالی بافی
پا به عرصه گذاشت، بافندگی که نسبتاً در میان ترکمن ها رایج بود تا این
سالها بیشتر برای خودکفائی خانواده صورت می گرفت و ارزش اقتصادی که
بتواند منبع در آمد باشد خود را نشان نداده بود، در سالهای چهل رفت که به
یک منبع درآمد تبدیل شود و در نتیجه آغاز جدیدی برای زنان ترکمن بود که
در اقتصاد خانواده نیز سهیم باشند و درآمد خانواده را بالاتر ببرند. این
امر در اوآخر سالهای چهل به امر همه گیر در روستاها تبدیل شد و دختران
جوان کودکی خود را روی قالیها سوزاندند تا بتوانند در اقتصاد خانواده نقش
جدی تری بازی کنند.
وقتی پسران هم سال من مدرسه را شروع می کردند یک سال زودتر از آنها من
قالی بافی را یاد گرفته بودم. وقتی همسالان من قاب بازی می کردند من
آمادۀ کار روی قالی بودم. وقتی همسالان من بعد از پایان کلاس درس کارت
بازی می کردند من با چراغ نفتی خود یک قالیباف حرفه ای بودم، به همین
ترتیب وقتی همسالان من کلاس پنجم را در روستا به پایان رساندند و بعضی از
آنها آمادۀ کوچ کردن به شهر بودند من دیگر نقش جدی در اقتصاد خانواده
داشتم.
هر چند صنعت قالی بافی خواهران کوچولوی ما را از رفتن به مدرسه و از کودک
بودن خود باز می داشت. در یک کلام من و مادر شما هیچ وقت عروسکی را بغل
نکردیم و با عروسک خود صحبت نکردیم. اما قالیبافی به زنان و دختران جوان
نقش جدیدی داد که توانستند در اقتصاد خانواده نقش مهمی را ایفا کنند. نقش
جدید داد برای دختران جوان و زنان جوان ما شخصیت جدیدی داد و دست ما را
بازتر کرد که به اطراف خود و زندگی خود نگاهی تازه ای بیاندازیم و تحولات
جدی را در خانواده صورت دهیم. تحولاتی که در ادامه خود توانست زنگ بیداری
خانواده زده شود و نقش دختران و زنان جدی گرفته شود و برادران و پدران ما
پذیرفتند که ما هم می توانیم مثل مردان مسئولیتهای تازه ای پذیرا باشیم
که در ادامه خود مادرانی که کودکی خود را در روی قالی سورانده بودند
تمامی تلاش خود را بکار گرفتند که دختران خود را به مدرارس عالیتر
بفرستند. از طرف دیگر مردان ما را مجبور کردند که بخشی از دختران خود را
به سوی علم و دانش رها کنند تا بتوانند در آینده کاری بیشتر از خانه داری
و قالیبافی را پیشه خود سازند. به این ترتیب ما سوختیم و ساختیم تا
انقلاب سال پنجاه و هفت از راه رسید. انقلاب تغییرات اساسی در میان زنان
ترکمن ایجاد کرد، من این دوره را خیلی ساده به این گونه تقسیم می کنم:
1- با پیروزی انقلاب دختران جوان و زنان تشکلهای زنان را تشکیل دادند.
شورای قالیبافان، انجمن زنان، انجمن دانش آموزان و ...
2- با پیروزی انقلاب ساختن مدارس در روستاها شتاب گرفت تا سال 1368 که
بخش بزرگی از روستاها صاحب مدارس راهنمائی یا بالاتر شدند و از طرف دیگر
با آسفالت کردن جاده های بین شهر و روستا فاصله شهر و روستا را به هم
نزدیک تر کردند، این تحول باعث شد که خانواده ها راحت تر می توانستند
دختر بچه های خود را به مدارس بالاتر بفرستند.
3- صنعت قالی بافی نیز به همین سرعت ارزش اقتصادی خود را از دست داد زیرا
قیمت مواد خام قالی بافی بالا رفت و در قیمت قالی تحول جدی صورت نگرفت.
از طرف دیگر دولت نیز در صنعت قالی بافی ترکمن صحرا سرمایه گذاری نکرد و
این صنعت را از خانه ها به کارخانه های بزرگ و جدید قالیبافی که کارگران
آن از حقوق یک کارگر برخوردار باشد جابجا نکرد. برعکس از مناطق مختلف
قالیهای ماشینی را در منطقه به قیمت ارزان وارد بازار کرد.
وقتی قالی بافی ارزش اقتصادی خود را در خانواده از دست داد و از طرف دیگر
ساختن مدارس یکی پس از دیگری پایه گذاشته شد مردم دیگر نمی توانستند
دختران خود را از تحصیل باز دارند، به همین ترتیب دختران ما سریع
توانستند کارد قالی بافی را با مداد و پاک کن عوض کنند در این
پانزده سال اخیر کمتر اتفاق می افتاد که کسی دختر بچه خود را از تحصیل
باز دارد.
تا دیروز که فرستادن دختران به مدرسه جزء واجبات نبود امروز جزء واجبات
می باشد، امروز تقریباً در دانشگاههای سراسر کشورمان دختران جوان ترکمن
مشغول به تحصیلات عالی خود می باشد. بنابراین امروز دختران جوان ترکمن از
دور افتاده ترین روستاها در دور افتاده ترین شهرهای ایران مشغول آموزش
عالی خود می باشد. تا چند سال دیگر این دختران جوان آموزش عالی خود را
کامل خواهند کرد و در منطقه جذب کار خواهند شد و در اقتصاد خانواده و
منطقه نقش برابر با مرد خانواده و منطقه خواهند داشت.
ولی گسترش تحصیل در بین دختران ترکمن با آنچه که که در جامعه سیاسی و
فرهنگی ما هم سازی نداشت، زیرا اگر دختران تا دیروز پذیرفته بودند خانم
خانه دار باشند زشتی و زیبائی جامعه خود را متعلق به خود نمی دانستند و
هیچ حقوقی غیر از خدمت به شوهر خود و پرورش فرزندان خود در نظر نداشتند و
این چنین قانون نانوشته را مطیع و پذیرفته بودند. امروز دیگر زنان برای
زنان نقش برابر خود با مردان مبارزه می کنند، امروز دانش و آگاهی دختران
بسیار بالا است و آنها به حقوق خود پی می برند و تلخی وشیرینی زندگی را
یاد گرفته اند، دیگر آنها پذیرش فشارهای قانونی و غیر قانونی را ندراند،
نگاهی بکنید به تعداد دخترانی که خود کشی می کنند من نمی دانم هیچکس آمار
دقیقی از آن انسانهای سوخته و برباد رفته ندارند و لی چیزی که مسئولین
منطقه اعلام داشته از هزار زن یا دختر جوان هر سال دو نفر دست به خود کشی
می زند. آمار دقیق و غیر رسمی خیلی بیشتر از این می باشد. آیا همین آمار
رسمی خود حکایت از فاجعه نمی کند. آنها قربانی خود آگاهی، فقر و فشارهای
غیر قابل تحمل هستند. ما در سالهای چهل و پنجاه مسئله خود کشی یا خود
سوزی بین دختران و زنان جوان نداشتیم. دلیلش این نبود که در آن سالها خود
کشی گناه بوده ولی امروز حلالش کرده باشند و یا دختران دیروزی آگاهتر از
دختران امروز بودند برعکس دختران دیروز زندگی گروگانی خود را خدا دادی می
دانستند. من از استثتاء حرف نمی زنم در عمومیت مادران ما این گونه بودند.
امروز دختران و زنان جوان به حقوق خود به میزان زیادی آگاه هستند این
آگاهی باعث می شود که آنها این همه فشارها و بی حقوقی را نمی توانند تحمل
کنند و زندگی جهنمی را به مرگ سوز ناک خود ترجیح می دهند و یا اینکه خون
جگر می خورند و با اشک خود قلب سوزان خود را خاموش می کنند و غنچه های
خود را قبل از اینکه به گل بنشیند در دستهایشان خشک می کنند.
اگر تا دیروز پذیرا بود که پدری دست دختر جوان خود را به دست پسری بسپارد
که دخترش هنوز سایه شریک زندگی خود را ندیده بود. امروز این عمل بسیار
سوزناک و کشنده است و برای دختر جوان و تحصیل کرده غیر قابل تحمل است. ای
کاش مشکل فقط همین بود امروز بسیاری از مردان خانواده گرفتار اعتیاد
هستند و کانون گرم خانواده را با اعتیاد لعنتی خود به آتش می کشند، کیست
که در این آتش جهنم می سوزد، این خواهر کوچک و تحصیل کردۀ من است.این
خواهر شماست که پژمرده می شود و در نهایت امید خود را به زندگی خوب و
انسانی که سالهای کودکی و جوانی خود را برای ساختن آن هدر داده از دست می
دهد و موجودی می شود که دلیلی برای زنده ماندن خود پیدا نمی کند.
باز ای کاش مشکل ما فقط همین بود. قوانین دولتی نیز دست و پای ما را بسته
است. در قانون مدنی جمهوری اسلامی نیز ما انسان درجه دوم حساب می شویم و
در تصاحب ارث و ارزش وجودی ( خون بها ) نصف برادرم محسوب می شوم. دولت
ایران کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان را امضاء نکرد در نتیجه قوانینی را
در قانون اساسی جای داد که هیچ دختر یا زن جوان یا مادر تحصیل کرده و
آگاه نمی تواند در ذهنش بگنجاند.
بگذار قبل از اینکه قلبم بگیرد چند مثال کوچک ار این قطار بزرگ بگویم.
1- زن ایرانی حق ندارد رئیس جمهور شود.
2- زن ایرانی نمی تواند به تنهائی مسافرت کند.
3- دختر ایرانی حق ندارد قبل از ازدواج با پسر خارج از خانوادۀ خود تماسی
داشته باشد.
4- دختر و زن ایرانی حق ندارد لباس دلخواه خود را بپوشد.
5- دختر و زن ایرانی حق ندارد در تمامی رشته های ورزشی شرکت کند.
6- دختر و زن ایرانی حق ندارد به ورزش های مردان در میادین ورزشی تماشا
کند. و صد ها از این قوانین دیگر و ...
چه کسی می تواند زیر چتر چنین قوانین قرون وسطائی و... شاد و بشاش باشد و
خم به ابرو نیاورد.
چنین قوانین است که دست و پای زنان جوان و دختران ترکمن را بسته است.
امروز دختر جوان و آگاه و تحصیل کردۀ ترکمن می خواهد شریک زندگی خود را
خود انتخاب کند و در خیابانها دست در دست دوست خود قدم بزند و به دوستی
هم دیگر افتخار کرده و در کافی شاپ ها با هم نشسته و بستنی بخورند و در
هوای بهاری در پارک شهر نشسته و ساعتها به همدیگر گل بگویند و گل بشنوند.
وقتی قانون این امکان را از ما می گیرد این مسلم است که دختران جوان
مأیوس می شوند. حالا بیا همه این قوانین ضد زن را قاطی کنید با مواد مخدر
که در کوچه و برزن به وفور یافت می شود چه روزگار سیاهی انتظار ما را می
کشد.
ما زنان مخصوصاً دختران و زنان دانشگاهی با استفاده از تمامی امکانات
دولتمردان را مجبور کنیم زیر کنوانسیون حقوق زن را امضاء کند. ما در
کشورمان اگر کمی به قدرت و توانائی خود واقف باشیم می توانیم خود را
سازمان دهیم و برای ضعیف تر کردن فشار جامعه و قوانین دولت از امکانات
قانونی آن استفاده کنیم. امروز اگر دور بر خود را نگاه کنیم ما این امکان
و توانائی را داریم که در مقابل فشارها ایستادگی کنیم و از هر فرصتی برای
افشای آن استفاده کنیم. دختران دانشجوئی که در نشریات مختلف قلم می زنند،
آنها مسئولیت جدی در رابطه با وضعیت زنان ترکمن دارند و در نشریات خود به
مسائل زنان ترکمن بپردازند.
ما هر نشریه دانشگاهی را نگاه کنیم در شورای نویسندگان آنها دختران جوان
ترکمن جای دارند ولی تا بحال در مورد حقوق خواهران کوچک و بزرگ خود
ننوشتند.
برای اینکه نوشته ام بدون فاکت نبوده باشد من چند تا از این نشریات را
نام می برم:
عالم غوشار:
بهار
یزادانی دوست ـ گون آی بغدادی ـ عزیزه ایری در شورای سر دبیری هستند.
گنش:
سر دبیر منیره کوسلی
آیدینگ:
شورای سر دبیری افسانه بابائی ـ مهین یحیائی فرد
ارکین:
نشریه علوم
پزشکی، این نشریه تقریباً به وسیله دختران ترکمن اداره می شود و نه تن از
نویسندگان این نشریه دختران دانشجوی ترکمن می باشند که متأسفانه هیچ یک
از این نشریات نتوانسته اند به مسائل و مشکلات زنان ترکمن بپردازند.
در چند سال گذشته رشد سواد و آموزش علم میان دختران و زنان به اوج خود
رسیده است. ولی سازمان یابی و مسئولیت پذیری آنها به همان میزان رشد
نکرده است، آنها تلاش می کنند در تشکلهای مردان خود را جای دهند و خود را
با همان مشکلاتی درگیر می کنند که مردان با آن درگیرند، در نتیجه مشکلات
ویژۀ خود را فراموش می کنند. فراموش می کنند از خود بپرسند چرا از هزار
دختر و زن جوان دو نفر هر سال دست به خود کشی می زند، چرا بین زنان جوان
مسئله سکته کردن می رود که به امر عادی تبدیل شود و ...
ولی من مطمعن هستم در میان زنان ترکمن نیز تحولاتی جدی صورت گرفته است،
هر چند با گامهای کوتاه نشانه های آن را می توان در انتخابات اخیر دید که
بیست و دو نفر برای وکالت خود را کاندید کردند. همین که آنها این اعتماد
به نفس را داشتند با تمامی فشارها قدم به جلو بگذارند و بگویند ما هم
آمادگی پذیرش مسئولیت در سطح بالاتر را داریم. خود بخود امری بسیار بزرگی
است، یا اینکه از کلاله در انتخابات پذیرش مسئولیت در شورای شهر اراز
گل قرنجیک در رقابت با برادران خود رأی کافی بدست آورد و انتخاب شد و
همین کار را خانم پوری در آق قلا تکرار کرد و رأی لازم را
برای مسئولیت بالاتر بدست آورد.
همه این تحولات نشان جدی برای باز شدن فصل جدیدی در زندگی زنان ترکمن می
باشد. زن ترکمن در زمانهای قدیم مسئولیتهای جدی در جامعه ترکمن داشتند و
مسئولیت های بسیار بزرگی را پذیرا بودند. امروز ما هر چند با قدم های
کوچک ولی مطمئناً داریم در پی بدست آوردن آنچه که از دست داده ایم می
رویم. من فکر می کنم در آینده همه این تحولات زنان ترکمن تأثیر موثری در
زنان و دختران دانشجوی ترکمن در کشورهای اروپائی هم خواهد داشت و
به آنها نیز کمک خواهد کرد که خود را سازمان دهند و برای رشد و ترقی
ترکمن صحرا و برای دستیایی به حقوق خود آستین ها را بالا زنند.
ما نباید فراموش کنیم همه چیز به میزان فعال بودن خودمان بستگی دارد. ما
همان غنچه ای هستیم که قبل از نشستن به گل خشک می شویم. ما همان گل اناری
هستیم که قبل از اینکه به بار نشینیم می ریزیم. ما همان خورشید تابانی
هستیم که در پشت پاره ای ابر ناپدید شده ایم. ما همان بارانی هستیم که به
هر چه که جان دارد زندگی می بخشیم و لی خود از زندگی بی بهره ایم.
برای شکستن این طلسم چه باید کرد؟. هر کس می تواند بنا به شرایط
خود راههای مختلف را بکار بگیرد تا کمکی برای آگاه کردن زنان جوان و
مادران ما باشد. ولی موثرترین راه تأثیر گذاری این است که خود را در چهار
چوب قوانین موجود در ایران سازمان دهیم تا بتوانیم بسیاری از حقوقی که در
قانون اساسی برای زنان و دختران جوان در نظر گرفته است را بدست آوریم، از
طرف دیگر بتوانیم در رسانه های گروهی تأثیر بگذاریم. امروز همانگونه که
می دانید رسانه های گروهی بزرگ مثل صحرا، یاپراق یا وبلاگ دانشجویان
ترکمن و وبلاگهای ... بوسیله مردان اداره می شوند. در نتیجه آنها هنوز
نتوانستند وضعیت زنان ترکمن را برای خوانندگان خود ارائه دهند، هر چند
مدیران این رسانه ها صبحانه حاضری را صرف می کنند و سفره را به امان خدا
ول می کنند. ولی به این فکر نمی کنند چه دردی در قلب کسی که این صبحانه
را حاضر کرده است گره خورده است.
ما می توانیم به شکل سازمان یافته در همه ارگانها تأثیر بگذاریم.
زیرا:
اِل اِلی یووار ایکی اِل بولیب یوزی یووارس
دستان همدیگر را محکم بگیریم و از دیگران کمک طلب کنیم. بگذار من اشک
مادرم را پاک کنم و برادرم اشک مرا.
سال نوتان مبارک و امید وارم سال نو آغاری نو برای همه ما باشد
|
|