نگرش هر فرد در قبال مسائل سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه برخاسته از
عوامل متعدد از جمله وابستگي هاي فرهنگي و اجتماعي اش در جامعه است.
در جامعه چند مليتي ما، راه حلهاي ارائه شده از جانب روشنفکران و فعالين
اجتماعي سياسي هر مليتي تابعي از شرايط و منافع مشخصي است.
(قبل از طرح قضيه لازم است تاکيد کنم که منظور من ابدا طرح قضيه فارس و
غيرفارس نيست. بلکه وجود مليت هاي متفاوت و تفاوت موقعيتها و حقوق
اجتماعي آنها يک واقعيت جامعه ما است و نمي توان آنرا انکار نمود. با
توجه به واقعيت ها، همکاريها و همفکريها ميتواند آگاهانه تر و مثمر ثمرتر
واقع گردد.)
يک روشنفکر کرد يا عرب ويا يک ترکمن در طرح و پرداختن به هر مسئله
اجتماعي ، علاوه بر در نظر گرفتن مسائل عمومي جامعه ايران، مسائل ملي و
چگونگي احقاق حقوق خود را مدنظر قرار مي دهد. يک روشنفکر فارس نيز
همينطور. اما روشنفکران فارس هميشه سخن از منافع عموم مردم ايران مي
زنند. هر چند که آنها خالصانه اين را بگويند اما بر اساس آموزشهاي
سيستماتيک شوونيستي فرهنگي جامعه ايران در 75 سال اخير آنها باور نموده
اند که هميشه نماينده منافع عموم مردم ايران هستند.
اما در ميان روشنفکران مليت هاي تحت ستم ملي نيز ميتوان افرادي را مشاهده
نمود که همانند روشنفکران فارس مي انديشند. که البته تعدادشان کم نيز
نيستند. اما در ميان روشنفکران فارس نميتوان کسي را يافت که
همانند يک روشنفکر ملت تحت ستم که به مسئله ملي و احقاق حقوق پايمال شده
اش مي انديشد، بينديشد.
از جمله مسائل مورد بحث و مناقشه مسئله دمکراسي و حقوق مليت ها در ايران
است.
به اين مسئله زياد نمي پردازم و به اختصار از آن مي گذرم. چون اين بحث
تازه اي نيست و زياد حول وحوش آن صحبت شده است.
برخي معتقدند که مسئله اصلي در ايران در حال حاضر دمکراسي است. در يک
نگاه کلي کاملا صحيح است. اما آنها توضيحي در مورد موضوع و مختصات
دمکراسي در ايران نمي دهند و بسيار کلي بدان مي پردازند. از نظر آنها يک
امر مشخص است و آن اينکه مسئله ملي بدنبال حل دمکراسي در ايران قابل حل
است. از نظر آنها وقتي که آقايان به قدرت رسيدند و دمکراسي را بر قرار
نمودند مسئله ملي نيز به مرور و به تابعيت از آنها حل خواهد شد. آنها
نميگويند که بدون حل مسئله ملي چگونه ميتواند در ايران دمکراسي برقرار
باشد. آنها علاوه بر اينکه هيچ درکي از مسئله ملي ندارند، بلکه جامعه
ايران و مشخصات و مختصات آنرا را نيز بدرستي نميدانند. براي آنها ايران
يعني تهران.
برخي ديگر که روشنفکران و فعالين مليت هاي تحت ستم در ايران هستند و
آنهايي که درد و ستمي را که بر ملت خود روا ميرود با تن و جان خود لمس
نموده و بمانند زخم چرکيني هميشه همراه آنها بوده، ديدگاهي ديگر دارند.
آنها معتقدند که امر دمکراسي و حل مسئله ملي در ايران نميتواند جدا از
هم طرح و حل گردد. اين دو امر در شرايط مشخص ايران از همديگر قابل تفکيک
نيستند.
حال با اين مقدمه خلاصه وار به نوشته " انتخابات نه ، رفراندوم آري " که
در سايت turkmensahra.org
آمده بود مي پردازم.
وقتي که اين نوشته را خواندم اگر اسم و فاميل مستعار نويسنده و تفسير وي
از واليبال گنبد را در نوشته هايش را نخوانده بودم فکر ميکردم که وي يک
روشنفکر غير ترکمن، دمکرات و طرفدار دمکراسي در ايران، اما به همان شيوه
که گفتم، است.
دوسوم مقاله مزبور درباره حاکميت و وضعيت آن است اما در باقي نوشته،
نويسنده آنچه را که در ذهنش وجود دارد تقريبا بطور مشخص بيان نموده است.
وي ميگويد "بايد مطمئن باشيم بدون تحول در تهران و تبريز هيچ تحولي در
ترکمن صحرا صورت نخواهد گرفت" و " فشار براي رفراندوم ... ميتواند... يک
گام بزرگ براي دمکراسي باشد." " ما حق نداريم اين موقعيت بزرگ [تحريم
رفراندوم و همراهي با نيروهاي سراسري] را از دست دهيم."
اختلاف نظر من و جناب نويسنده آن مطلب از آنجا شروع ميشود که وي در ضمن
دفاع از دمکراسي در ايران جايگاه و چگونگي حل مسئله ملي را بيان نمي کند
و بطور ضمني آنرا به امري بعدي و جانبي موکول مي نمايد و بدين خاطر
ميگويد که بدون تحول در تهران در ترکمن صحرا هيچ تحولي صورت نخواهد گرفت.
پس طبق اين نظر بايستي منتظر ماند تا امر دمکراسي و انقلاب در تهران حل
شود و بعدا به مسئله ملي خواهند پرداخت. و اکنون در زمان انتخابات بيعت
با آنان امر بسيار مهمي است که نبايستي "اين موقعيت بزرگ؟!! را از دست
دهيم" که در غير اينصورت وقتي که آقايان قدرت را در دست گرفته و مسئله
دمکراسي را حل کردند ممکن است که به ضرر ما تمام شود.
اين طرز تفکر در رابطه با مسئله ملي ره به هيچ جايي نخواهد برد.
ما نيز همانند ساير دوستان براي دمکراسي در ايران تلاش مي نماييم ولي
معتقديم که امر دمکراسي در جامعه چند مليتي ايران با مسئله ملي کاملا در
هم آميخته اند. در اينجا نميتوان داستان مرغ و تخم مرغ را تکرار کرد.
ما در هر تلاشمان براي دمکراسي در ايران منافع ملت خود و چگونگي گامهايي
در جهت زدودن ستم هاي ملي را در نظر ميگيريم. براي يک نيروي ملي که در
قبال ملت ستمديده خود و دردهايش بطور آگاهانه احساس مسئوليت مي کند
نميتواند جز اين باشد. ما اين را نه در نوشته ها بلکه از تاريخ و تجربيات
مبارزاتي ملت خود آموخته ايم. آموختيم که با طرح خواستها و بيان ستم ها و
راه حل هاي آن وارد ميدان مبارزه عمومي ايران شويم. مسلما اين خواستها
خارج از مبارزه براي دمکراسي در ايران نخواهد بود. تنها در اينصورت خواهد
بود که بقيه مبارزين براي دمکراسي را متوجه اهداف مبارزاتي خود و وضعيت
واقعي و دردهاي ملتهاي تحت ستم در ايران نماييم. و به آنان نيز بفهمانيم
که اين خواستهاي ملي قابل گذشت و صرفنظر نخواهند بود. در اينصورت خواهد
بود که همبستگي آگاهانه و مسئولانه بين تمام نيروهاي مبارز در راه
دمکراسي واقعي در ايران بوجود خواهد آمد، نه يکجانبه و يکطرفه که هر آنچه
آنها گفتند را بپذيريم. بسياري از روشنفکران فارس و برخي از روشنفکران
مليت هاي ديگر که همانند آنها مي انديشند اصلا اعتقادي به وجود ستم هاي
ملي ندارند ولي دوآتشه طرفدار دمکراسي در ايران هستند. اينها نيز عمدتا
هر خواست و حقوق ملي را مترادف با جدايي طلبي قرار مي دهند. نمونه مشخص
آن نشست جمعي از روشنفکران در برلن با نام اتحاد جمهوريخواهان ملي است.
اين طرفداران دمکراسي اگر به قدرت برسند براي ملت ما روز از نو روزي از
نو خواهد بود.
تنها آن زماني که با طرح حقوق ملي و برابري حقوقي ملت خود در چارچوب
مبارزات دمکراتيک در ايران و با توجه به منافع عمومي وارد صحنه مبارزه
شويم ، از جانب بقيه نيروها هم ما و همچنين خواستهاي ملت ما جدي گرفته
خواهيم شد. در غير اينصورت هميشه به نيرويي دنباله رو تبديل خواهيم گشت
که د ر مراحل سرنوشت ساز تحولات اجتماعي و دستاوردهاي آن سهمي نخواهيم
برد.
نويسنده مقاله "انتخابات نه، رفراندوم بلي" در جايي از نوشته خود مي
نويسد "دوستاني که فکر مي کنند ملت فارس مشکل ما را ندارند باور داشته
باشيد که ملت فارس امروز فقط به زبان خودشان صحبت مي کنند و به زيان خود
مي نويسند... همانقدر که مردم ما را به زانو کشيده اند ملت فارس نيز به
زانو نشسته است."
مضمون اساسي تفکرات اين دوست ما در اين گفته شان مشخص ميگردد. عبارات فوق
اوج عدم درک وي را از ستم هاي ملي و کلا مفهوم مبارزات ملي مليتهاي تحت
ستم در ايران، بخصوص مردم ترکمن را ميرساند.
بنا به تفکر ايشان اگر جمهوري اسلامي اصول 14 و 15 قانون اساسي را اجرا
کند مسئله ملي حل شده و ديگر هيچ تفاوتي بين مليتهاي تحت ستم و فارسها
وجود نخواهد داشت. وقتي ما ميگوييم بر مليت هاي غير حاکم ستم مضاعفي
اعمال ميگردد، يعني علاوه بر ستم هاي اجتماعي و اقتصادي که در کل جامعه
ايران بر مردم روا ميگردد، در مناطق ملي ستم ملي نيز علاوه بر آنها اعمال
ميگردد، آيا ايشان فکر مي کنند که اين مسئله ملي فقط همان خواندن و نوشتن
است که با رفع آن با فارسها برابر شده ايم؟
از نظر حقوق سياسي، اجتماعي ، فرهنگي مليت هاي غير حاکم در ايران،
منجمله و بطور مشخص ترکمن ها ، انسانهاي درجه 2 حساب ميگردند. ستم هايي
که بر ملت ترکمن و ساير ملل حاکم روا ميگردد بسيار فراتر از فقط خواندن
ونوشتن به زبان خود است.
دوست عزيز، درست است که بقول شما تحت اين حاکميت "ملت فارس نيز به زانو
نشسته است" ولي ملت فارس و روشنفکران آن به قدرت سياسي مي انديشند ولي
براي ما مسئله حفظ بقاء و نجات از سياست هاي آسيميلاسيوني مطرح است. ما
را علاوه بر اينکه به زانو نشانده اند دارند از بين ميبرند. با ماها
همانند يک فرزند ناخوانده رفتار مي کنند. بيش از اين به اين مسئله نمي
پردازم. اولا که قبلا به آن پرداخت شده و درثاني طرح و بيان آن نيز
دردناک است.
حال با توجه به اين قضايا و شيوه تفکرات ، برخورد شما و من در قضيه
انتخابات مجلس شوراي اسلامي متفاوت بوده است. شما با توجه به بنيانهاي
فکري خود مي گوييد الآن همراهي و همرأيي با مرکزنشينان موقعيت بزرگي است
و نبايستي از دست داد و همراه با آنها انتخابات را تحريم کرده و شعار
رفراندوم را داد. ولي من مي گويم در شرايطي که تحت حاکميت جمهوري اسلامي
ترکمن ها در هيچ موقعيت اداري و اجتماعي در مديريت جامعه ترکمن صحرا قرار
داده نميشوند، محروم کردن ترکمن ها از آن حداقل داشتن چند نماينده در
مجلس نمي تواند گام درستي باشد.
ما هميشه سياست مستقل خود را که بر منافع ملي ملت خود خواهد بود پيش
خواهيم برد. اساس اين سياست نيز احقاق حقوق خود بر اساس دمکراسي و عدالت
اجتماعي خواهد بود و هيچ منافاتي نيز با منافع عمومي جامعه ايران نخواهد
داشت و در پيشبرد اين سياستهايمان هيچ باکي نخواهيم داشت که در مقاطعي
شباهتهايي با سياستهاي راستها و يا چپها و يا هر نيروي ديگري داشته باشد.
اما به اين نيز معتقدم که در ميان ترکمن ها نيز افکار و عقايد متفاوتي
ميتواند وجود داشته باشد و اين امري طبيعي است. مهم اين است که اين افکار
هميشه با در نظرداشت آرمانها ي ملت خود به مسائل سياسي و اجتماعي حامعه
بپردازد.
در خاتمه مطلب اشاره به شعار رفراندوم را نيز لازم ميدانم.
از شعار رفراندوم برداشتهاي متفاوتي ارائه ميگردد. هرکس و هر جرياني بنا
به ديدگاههاي خود آنرا تفسير مي کند. برخي از آن محدود کردن اختيارات ولي
فقيه، برخي ديگر رفراندوم قانون اساسي و اصلاحاتي ويا تغييراتي در آن مي
دانند و برخي ديگر همانند سلطنت طلبان تعيين نوع نظام آينده را مدنظر
دارند.
بنظر ميرسد نويسنده مقاله "انتخابات ..." بيشتر شق اول را درنظر دارد. وي
ميگويد "فشار دادن براي رفراندوم ... باعث خواهد شد که امام شوراي نگهبان
و شوراي مصلحت نظام را کيسه کند." و يا در جايي ديگر ميگويد "براي شکستن
دين سالاري ... شعار رفراندوم ميباشد" و " با برکناري امام درهاي دمکراسي
به ميزاني باز خواهد شد."
بهر حال مشخص نيست که نظر نويسنده از رفراندوم برکناري امام مورد نظر
است و يا اينکه مجبور کردن امام به "کيسه کردن شوراي نگهبان و شوراي
مصلحت نظام" است. ولي در مجموع بنظر ميرسد که منظور نويسنده از رفراندوم
اصلاحات درچارچوب نظام جمهوري اسلامي است.
بهر حال کساني که شعار رفراندوم را طرح مي کنند بايستي مضمون آنرا نيز
مشخص تر بيان کنند.