ايران
و آمريکا دو دشمن استراتژيک يکديگرند اما مجبورند همکاريهاي تاکتيکي
داشته باشند. اين درسي است که تحولات جاري در عراق به ما مي آموزد.
چنين وضع تناقض آميزي، بسياري از تحليلگران سياسي را سردرگم و بسياري از
مطبوعات را نسبت به جنس روابط ايران و ايالات متحده، بويژه آنچه به سياست
دو کشور در عراق مربوط مي شود، گمراه کرده است.
از نقطه نظر استراتژيک، سياست آمريکا در برابر ايران کمابيش روشن است. به
زعم مقامهاي کاخ سفيد ايران داراي رژيمي ياغي و حامي تروريسم است و به
طور مخفي مي کوشد که به سلاح اتمي نيز دست يابد.
چنين رژيمي از ديدگاه ايالات متحده تهديدي مستقيم براي منافع و امنيت ملي
آمريکا به شمار مي رود که در نهايت بايد آن را خنثي کرد ولي پيش از خنثي
سازي لازم است نفوذ آن را تاحد ممکن در منطقه کاهش داد از اين رو آمريکا
سرسختانه مخالف بسط و گسترش نفوذ ايران در عراق است.
با اين همه، واشنگتن ميداند که ايران به دليل ارتباطش با بعضي از گروههاي
شيعه عراقي و مهمتر از آن، مرز طولانيش با عراق، قادر است بر دردسرهاي
ارتش آمريکا در عراق بيفزايد و گرفتاري پنتاگون را در آن کشور نا آرام و
در حال گذار، بيشتر کند.
به همين علت آمريکا براي حفظ ثبات عراق به درجه اي از همکاري ايران نياز
دارد و در مواقع ضروري از درخواست علني همکاري نيز دريغ نمي کند.
اين در حالي است که حکومت ايران سياستهاي ايالات متحده آمريکا را در
خاورميانه خصوصا سياستي که "طرح خاورميانه بزرگ براي صلح و دمکراسي" نام
گرفته است مغاير موجوديت خود ميداند و از اين نکته آگاه است که هرگاه
آمريکا از بحران عراق خلاص شود، فعاليت خود را بر تغيير بنيادي رفتار
رژيم ايران و يا تغيير آن متمرکز خواهد کرد.
به همين سبب حکومت ايران به لحاظ استراتژيک نه فقط کمترين علاقه اي به
موفقيت سياست آمريکا در عراق ندارد، بلکه در آرزوي آن است که عراق به
صورت باتلاقي براي واشينگتن درآيد. باتلاقي همچون جنگ ويتنام که سالهاي
سال ايالات متحده را به خود مشغول کند و اين ابرقدرت بي مهار را از ادامه
سياست منطقه اي خود باز دارد.
و اين نکته ايست که حتي رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام (اکبر هاشمي
رفسنجاني) آن را هرگز کتمان نکرده است. با اين وجود، زمامداران ايران به
خوبي واقفند که بي ثباتي و هرج و مرج گسترده در عراق ممکن است بر ثبات و
امنيت ايران تاثير بگذارد و گروههاي مسلح مخالفي را که در خاک عراق پناه
گرفته اند براي نفوذ به خاک ايران و يا دست زدن به عمليات ايذايي تحريک و
ترغيب کند.
به اين دليل حکومت ايران گسترش بي ثباتي در عراق را نيز تاب نمي آورد و
در حد توان خود
مي کوشد تا درجه اي که به تثبيت موضع آمريکا در عراق منجر نشود از دامنه
نا آراميهاي آن کشور بکاهد.
بدين ترتيب، تضاد بين استراتژي و تاکتيک ايران و آمريکا در عراق،
رفتارهاي دو کشور را تناقض آميز جلوه مي دهد.
آمريکا از يک سو ايران را به در پيش گرفتن سياستي سازنده ومفيد در برابر
بحران عراق فرا ميخواند و در عين حال هرگونه نقش ميانجيگرانه تهران را که
به تقويت نفوذ رژيم ايران بيانجامد قاطعانه رد ميکند. ايران نيز به نوبه
خود تبليغات رسانه اي و سياسي اش را يکسره در جهت ترويج بي ثباتي و هرج و
مرج در عراق بسيج ميکند اما در همان حال براي کمک به برقراري
آرامش در عراق هيات سياسي بلند پايه به آن کشو مي فرستد.
اين نوع رفتارهاي دوگانه، براي ناظران وتحليلگران سياسي سرگيجه آور است؛
به گونه اي که رسانه هاي جهاني يک روز از نزديکي ايران آمريکا و آشتي
احتمالي دو کشور و روز ديگر از تشديد خصومت بين دو طرف سخن مي گويند.
آيا زمينه هايي مانند بحران عراق که همکاري تاکتيکي ايران و آمريکا را
طلب مي کند مي تواند در جهت رفع خصومت استراتژيک بين دو کشور موثر واقع
شود؟
ظاهرا محافلي در داخل حکومت ايران به اين موضوع دل خوش کرده اند و تنها
راه موفقيت ديپلماسي آمريکا را در خاورميانه همکاري نزديک واشينگتن با
تهران و پذيرش دايمي نظام سياسي ايران از سوي ايالات متحده مي دانند.
تجربه افغانستان اما نشان مي دهد که نيازهاي مقطعي و تاکتيکي دو کشور به
يکديگر، به رفع دشمني استراتژيک بين آن دو منجر نمي شود.
برگرفته:
بي بي سي
|